پرسش :
با اینکه مسلمانان بارها نحوه وضو گرفتن و نماز خواندن پیامبر «صلی الله علیه واله» را به چشم دیده بودند ولی با هم اختلاف پیدا کردند پس چگونه میتوان به احادیثی که شاید بیشتر از دو بار گفته نشده اعتماد کنیم؟


پاسخ :
پاسخ به سوال شما در دو مرحله تبیین میگردد نکته اول اینکه اختلافاتی که بین مسلمانان در مورد نماز و وضو ایجاد شد ایا در زمان خود پیامبر «صلی الله علیه واله» رخ داد یا اینکه این اختلافها به مرور زمان و بعد از پیامبر «صلی الله علیه واله» شکل گرفت؟ همچنین چه عواملی باعث شد این اختلافات به وجود بیاید؟
نکته دوم اینکه چگونه به احادیث اعتماد کنیم و سیره و روش شیعه در این باره چگونه بوده و چه فرقی با روش اهل سنت دارد؟نکته قابل تامل این است که نباید اختلافات مسلمین در مورد نماز را با چگونه اعتماد کردن به احادیث مقایسه کنیم زیرا هر کدام در دو مقوله جدا از هم قرار دارد.
پیامبر گرامی اسلام 13 سال در «مکه» به سر بردند. سه سال اول دعوت مخفیانه بود طبیعتا سخنی از احکام و شرایع دینی نبود. در ده سال بعد برای تبیین اموزه های دینی مشکلات عدیده ای داشتند که کفار و مشرکین برای پیامبر «صلی الله علیه واله» به وجود آوردند به گونه ای که برخی از یاران پیامبر «صلی الله علیه واله» به «حبشه» هجرت کردند برخی زیر شکنجه های سخت قرار میگرفتند. اگر به ایات و سور مکی نگاه کنیم در می­یابیم که خداوند از «معاد و توحید» سخن گفته است و هنوز جامعه کوچک مسلمان پذیرش احکام و شرایع دینی را ندارد. پس این 13 سال به همین منوال گذشت.

اما پس از هجرت پیامبر«صلی الله علیه واله» به «مدینه» و در 10 سالی که حضرت رسول در قید حیات بودند ایات احکام و شرایع نماز حج روزه خمس و .... نازل گردید. در مورد نماز اینکه تا قبل از سال نهم بعثت وجوبی برای نماز نیامده بود و «17 رکعت» فعلی در( 12 ربیع الثانی سال اول هجرت) واجب شد. آنچه در بیشتر منابع اسلامی دیده می‌شود این است که وجوب روزه در سال دوم هجرت با نزول (آیه 183 سوره بقره) به مسلمانان ابلاغ شد.[1] لذا اینطور که شما تصور می­کنید که در طول این( 23 سال) پیامبر «صلی الله علیه واله» نماز خواندند و وضو گرفتند و همه مردم دیدند ولی باز در نماز و وضوی خود اختلاف پیداکردند، چنین نبوده است بلکه محدود به همان دوران «مدینه» است.
اما منشا اختلافات در نحوه نماز خواندن و وضو گرفتن از آنجا آغاز شد که پس از رحلت پیامبر «صلی الله علیه واله» با کنار زدن «امیرالمومنین» و غصب خلافت مسیر اصلی اسلام از چارچوبی که پیامبر«صلی الله علیه واله» برای ان ترسیم کرده بودند، منحرف شد. همچنین «منع کتابت حدیث و بدعتهایی» که خلفا در دین گذاشتند باعث شد مردم به مسائل دینی خویش حتی وضو و نماز واقف نباشند.
اما بخش دوم سوال این بود که ما چگونه به احادیث اعتماد کنیم[2]

اهل سنت احادیث امامان ما را نمی­ پذیرند و فقط به احادیث پیامبر«صلی الله علیه واله» توجه دارند در حالی که وقتی خلفا کتابت حدیث و نقل ان را تحریم نمودند، احادیث جعلی زیادی در منابع اهل سنت وارد شد اما خوشبختانه امامان ما با بیان احادیث مختلف، سعی در زنده نگاه داشتن سیره پیامبر «صلی الله علیه واله» داشتند. لذا احادیث ما از گزند تحریفات مختلف زمان خلفا تا اواخر قرن اول مصون و محفوظ ماند.
اما اعتماد به حدیث راههایی دارد که به ان اشاره میشود.
وقتی نوبت اعتماد به حدیث و روایتی می شود و یا صحبت بر سر وجود یا عدم وجود یک نفر راوی یا شرح حال او از نظر اینکه آیا این شخص مورد اعتماد است یا خیر؟ پیش می آید، اینگونه نیست که ما بدون هیچ بررسی و دقت یک حدیث را صرف اینکه در یک کتاب روایی آمده است قبول کنیم تا بعد این شبهه پیش آید که این احادیث قابل اعتماد نمی باشد؛ زیرا وقتی صحبت از پذیرش یا رد یک روایت یا یک راوی می شود با استفاده از قواعد و اصول دو علم رجال و درایه (در رجال حال راویان و مورد اعتماد بودن یا نبودن روات احادیث مورد بررسی قرار می گیرد و در علم درایه متن، سند و طریق احادیث بررسی می شود) آن راوی و روایت او مورد ارزیابی قرار می گیرد. و تا با دلائل و قرائن و شواهد محکم به صحت یک روایتی یا مورد اطمینان بودن یک راوی پی نبرند به آن روایت و راوی اعتماد نمی کنند.[3]

راه هایی برای اعتماد به احادیث وجود دارد که عبارتند از:
الف) پالایش متنی و سندی احادیث :
این کاربه صورت های مختلفی انجام شده است:
1. اولین روشنگری درباره جلو گیری از ورود احادیث جعلی در منابع شیعی توسط خود امامان معصوم «علیهم السلام» انجام گرفت، ایشان به اشخاصی اشاره می کردند که واضع و جاعل احادیث بودند و در ضمن به نوع افکار و معانی که در احادیث جعل کرده­ اند اشاره می فرمودند.
2. نویسندگان کتب اربعه (کافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب) که اشخاص متخصص و متعهدی بودند، احادیثی را جمع کرده اند که حجت بین خدا و ایشان باشد.
3.تألیف کتاب در علم رجال: قبل از کتب رجالی فهرستی اربعه (رجال کشی، فهرست نجاشی، رجال طوسی، فهرست طوسی) اصحاب دارای کتب رجالی زیادی بودند. یعنی پالایش احادیث از زمان حضرات معصومین «علیهم السلام» شروع شد و محدّثین ما با آگاهی از رجال احادیث اقدام به نوشتن احادیث می کردند نه چشم بسته و بدون نقد و جرح و تعدیل.

ب) پالایش متنی:
برای پالایش متن احادیث از هر گونه تغییر و تحریف عمدی و غیر عمدی از این راه ها استفاده شده است:
1-عرضه حدیث بر امامان و عالمان:
یکی از روش های پالایش متنی که اصحاب ائمه «علیهم السلام» به خصوص اصحاب ائمه«علیهم السلام» متأخر مانند امام رضا «علیه السلام» تا امام عسکری «علیه السلام» انجام می­دادند. عرضۀ روایات بر معصومین «علیهم السلام» و اطمینان از صحت و سقم روایات بود.
2 . مقابله نسخه ها:
این شیوه از قدیم الایام در بین علماء اسلام و اصحاب و یاران پیامبر و ائمه طاهرین «علیهم السلام» مرسوم بوده که هر چند گاه یک بار نصوص و کتابهای حدیثی و خطی خود را با نوشته های صحیح و اصلی افراد مورد وثوق مقابله و تطبیق می کردند این روش کوششی است جهت زدودن تحریفها، افزوده ها و کاستیهای عمدی و سهوی.

3-اجازۀ نقل حدیث:
علمای حدیث، اجازۀ نقل را یکی از مهم ترین طرق تحمل حدیث (
فراگرفتن و شنیدن حدیث از راه‌های معین) دانسته اند و به عنوان پشتوانۀ صحّت و درستی نقل احادیث، به اخذ و مبادلۀ آن همّت گماشته اند. بدین صورت که اساتید علم حدیث به طور کتبی یا شفاهی اذن روایت احادیث از خود را به شاگردانشان اعطا می نمودند و معمولاً در این اجازات نام اساتید و مشایخ و تألیفات خود را می آوردند.
- روش فهرستی:
یکی دیگر از این روش ها، روش فهرستی است، قدماء چنین روشی داشتند یعنی روایات را با یک سری از قرائن می­ سنجیدند آن گاه قبول یا ردّ می کردند.
5- موافقت متن روایات با آموزه های صریح قرآن:
یکی دیگر از این روش ها عرضۀ روایات بر آیات قرآن است. از پیامبر گرامی اسلام« صلی الله علیه واله» و ائمۀ طاهرین «علیهم السلام» مکرر روایت شده است که فرمودند:هر گاه از ما حدیثی به شما رسید آنرا بر کتاب خدا عرضه نمائید پس آنرا که موافق قرآن بود بگیرید « بر طبق آن عمل کنید» و آنرا که مخالف قرآن بود کنار بگذارید یا به ما برگردانید(درستی و نادرستی آن را از ما بپرسید.[4]




منابع
[1] . ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على‏، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ، انتشارات علامه، 1379ق، چاپ اول، قم، ج ‏1، ص 43
ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، دفتر انتشارات اسلامی، 1410ق، چاپ دوم، قم، ج 1 ص 125
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دار الفکر، 1417ق، چاپ اول، بیروت، ج 1 ص272
ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، دار الفکر، 1407ق،بیروت، ج 3 ص 254و 347
بغدادی، علاء الدین علی بن محمد، لباب التاویل فی معانی التنزیل، دار الکتب العلمیة، 1415ق، چاپ اول، بیروت، ج 1 ص 110

[2] . ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون،ترجمه، محمد پروین گنابادی، انتشارات بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1359ش، چاپ چهارم ،تهران، ج 1 ص 13
[3] . علامه حلی، رجال، دارالذخائر، 1411ق، قم، ج 1 ص 3
[4] . کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، چاپ چهارم، تهران، ج 1، ص 69، رقم 5،

http://www.askdin.com/showthread.php?t=60470&p=971453#post971453