🐶 سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست.
🦁 شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت:اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم.
🦄 خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمی دهم.
خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.
شیر گفت : من به تو تمام جنگل رامی دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد....!