بهائیت از ابتدای شکل گیری آلت دست قدرتهای استعماری بوده و به صورت یک اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداری های مختلف رسیده است . این بهره برداری های ابزاری از فرقه های مختلف و انشعاب ها و تغییر و تحول های متناسب با اهداف و برنامه های منطبق با شرایط و مقتضیاتی که استعمارگران را بهتر و بیشتر در تقابل با اسلام و ایجاد تفرقه و تشتت در صفوف متحد شیعیان و ارتباط نزدیک و مستحکم شیعیان با مراجع بزرگ تقلید و مراکز علم و فقاهت موفق می سازد , همواره در بستر زمان و در قطعات مختلف تاریخی تداوم داشته است . به طور طبیعی , مذهب استعمار ساخته ای چون بهائیت , نمی تواند برخلاف اهداف و نقشه ها و برنامه های استعمارگران حرکت نماید و کوچک ترین سرپیچی و تخلفی را بر خویش روا دارد. بهائیت از ابتدای شکل گیری آلت دست قدرتهای استعماری بوده و به صورت یک اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداری های مختلف با تعمق در اوراق تاریخ و رخدادهای سیاسی دیروز و امروز , به خوبی روشن می شود که این مذهب استعمار ساخته در جلوه ها و نمودهای بابیگری , ازلیه و بهائی گری , اولا همواره مطیع محض و تسلیم مطلق قدرتهای خارجی بوده اند. ثانیا این سرسپردگی و اطاعت و طفیلی گری در شرایط مختلف و بنا به مصالح ایجاد شده سیاسی که رویدادها و آمد و شد و جابجائی قدرتهای سلطه جوی جهانی موجب پیدایش آن بوده اند , نسبت به هرکدام از کشورهای بیگانه و استعمارگر به ظهور و عینیت رسیده است . نسل امروز ما به دلیل فاصله داشتن از رویدادهای دوران پیش از انقلاب و ضرورت افزایش بینش های سیاسی نسبت به نقش کشورهای بیگانه در « مذهب سازی » برای مقابله با پایگاه قدرتمند تشیع در ایران و وحدت صلابت خیز روحانیت با مردم , لازم است در آنچه به عنوان سندهای روشن و انکارناپذیر از پیوند و ارتباط بهائیت با کشورهای خارجی و ماموریت های استعماری رهبران و عوامل این فرقه شوم مطرح می کنیم دقت و تعمق کافی مبذول دارند ـ پس از مرگ رهبر بهائیت « میرزا حسینعلی نوری » معروف به « بهاالله » , فرزندش « عباس افندی » معروف به « عبدالبها » به جانشینی و رهبری رسید و به مرور القابی چون « آقا » , « سرکار آقا » , « ابن الله » و « ابن البها » را به خود اختصاص داد. عباس افندی در امر سیاست , نوکری و سرسپردگی را به حد کمال رساند. او در وابستگی و جاسوسی و خدمتگزاری به کشورها و دولت های بیگانه براساس تغییر اوضاع و شرایط عمل می نمود و هرگز خیانتکاری های خود را به دولت و کشور خاصی محدود نمی نمود. عباس افندی ابتدا با توجه به قدرت روسیه تزاری و نقشی که آن دولت در شکل گیری و رشد و تقویت بهائیت داشت , به ارتباط نزدیک و خدمتگزاری خالصانه به این کشور اهتمام می ورزید. مریدان و پیروان بهائیت در عشق آباد روسیه از جایگاه و احترام ویژه ای برخوردار بودند و آزادانه فعالیت می کردند و این حمایت و منزلت تا آنجا اوج گرفت که به تشویق ! و پشتیبانی ! و کمک ! دولت روسیه , معبدی برای بهائیان در آنجا ساخته شد! عباس افندی توسط یکی از پیروان و عناصر سطح بالای بهائیت , این پیام و فرمان را که متن آن ضرورت حمایت از دولت روسیه تزاری و دعاگویی به جان امپراطور می باشد , به بهائیان اعلام و ابلاغ می نماید : « جمع دوستان به دعای دوام عمر و دولت و ازدیاد حشمت و شوکت اعلیحضرت امپراطور اعظم الکساندر سوم و اولیای دولت قوی شوکتش اشتغال ورزید , زیرا که در الواح منیعه که در این اوقات از ارض مقدس عنایت و ارسال یافته می فرمایند آنچه را که ترجمه و خلاصه آن این است : باید این طایفه مظلومه ابدا این حمایت و عدالت دولت بهئیه روسیه را از نظر محو ننماید و پیوسته تایید و تسدید حضرت امپراطور اعظم و جنرال اکرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمایند . » (1 ) ـ با وقوع انقلاب در روسیه , دولت تزاری سقوط نمود و عباس افندی بیشتر به دامان انگلیس درغلتید و به سرسپردگی و جاسوسی این قدرت استعماری شتاب بخشید. عباس افندی و دارودسته اش که در قلمرو دولت عثمانی به سر می بردند و به جاسوسی برای انگلیس اشتغال داشتند , از طرف « جمال پاشا » فرمانده کل قوای عثمانی به دلیل افشا شدن جاسوسی اش به نفع دولت انگلیس به اعدام محکوم می شود. دولت انگلیس با کسب خبر از این واقعه به جانبداری از عباس افندی برمی خیزد و بنا به نقل خود بهائیان از اجرای این حکم جلوگیری به عمل می آورد : « چون این گزارش یعنی حکم اعدام سرکار آقا (عباس افندی ) به « لرد بالفور » وزیر امور خارجه وقت رسید , در همان یوم وصول , دستور تلگرافی به جنرال النبی سالار سپاه انگلیز در فلسطین صادر و تاکید اکید نمود که به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبها , و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد » (2 ) با ورود قوای انگلیس به خاک عثمانی , عباس افندی نجات می یابد و به دلیل جاسوسی ها و خدمات بزرگی که برای دولت استعماری انگلیس انجام داده بود نشان عالی « پهلوانی » و لقب « سر » دریافت می دارد! عباس افندی نیز با دریافت این نشانه و لقب « لیاقت » ! برای « خیانت » ! و « جاسوسی » ! علیه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برمی دارد و این گونه برای پادشاه انگلیس تقاضای توفیقات رحمانیه ! می کند : « بارالها , سراپرده عدالت در این سرزمین برپا شده است و من تو را شکر و سپاس می گویم ... پروردگارا , امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت موید بدار و سایه بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین ) پایدار ساز » (3 ) دولتمردان انگلیس پس از مرگ عباس افندی نیز نمی توانند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموریت های استعماری این مهره مطیع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همین دلیل برای تسلی خاطر بازماندگان و تشویق و ترغیب آنان به تداوم راه او , نمایندگان این دولت از جمله « هربرت ساموئل » حضور یافتند و مرگ او را به این طریق تسلیت گفتند : « وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل ... تقاضا نمود مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائی ابلاغ نماید... و ایکونت النبی نیز... اعلام نمود به بازماندگان فقید سر عبدالبها عباس افندی و جامعه بهائی تسلیت صمیمانه مرالله ابلاغ نمایید... فرمانده کل قوای اعزامی مصر جنرال کنگرویو نیز تلگراف ذیل را مخابره نمود : متمنی است احساسات عمیقه مرا به خاندان فقید سرعباس بهائی ابلاغ نمایید . » (4 ) ـ بهائیت علاوه بر روسیه و انگلیس , در دامان « اسرائیل » نیز رشد و نمو یافت و بدین ترتیب حلقه های اتصال به دولت های بیگانه و اسلام ستیز را تکمیل نمود. پس از تشکیل دولت غاصب اسرائیل , چهارمین رهبر بهائیت یعنی « شوقی افندی » از به وجود آمدن این دولت غاصب توسط انگلیس استقبال نمود و طی تلگرافی در 9 ژانویه 1951 (1330 هـ ش ) می نویسد : « ... تحقیق به سنواتی که درباره تاسیس حکومت اسرائیل از فم مطهر شارع امرالهی و مرکز میثاق صادر و حاکی از پیدایش ملت مستقلی در ارض اقدس پس از معنی دو هزار سال می باشد ... » (5 ) شوقی افندی پس از استقبال از تاسیس دولت اسرائیل , چند وظیفه مهم برای شورای بین المللی بهائیان که خود بنیانگذار آن بود تعیین می نماید که اولین وظیفه , ایجاد رابطه با اسرائیل است : « ... اول آن که با اولیا حکومت اسرائیل , ایجاد روابط نماید . » (6 ) او در ابلاغ دومین وظیفه , رابطه و مذاکره با دولت غاصب اسرائیل را از عوامل مهم در ایجاد و گسترش تشکیلات بهائیت معرفی می کند : « ثالثا با اولیای کشوری (اسرائیل ) در باب مسائل مربوطه به احوال شخصیه داخل مذاکره شود و چون این شورا که نخستین موسسه بین المللی و اکنون در حال جنین است توسعه یابد , عهده دار وظایف دیگری خواهد شد و به مرور ایام به عنوان محکمه رسمی بهائی شناخته شده سپس به هیئتی مبدل می گردد که اعضایش از طریق انتخاب معین می شوند . » (7 )شوقی افندی به منظور جلب حمایت های اسرائیل نسبت به محکمه رسمی بهائیان , شناخت و حقانیت دولت اسرائیل را اعلام می نماید و ایجاد رابطه نیکو و قوی با این دولت را توصیه می کند! او طی نقش ده ساله اش و به عنوان بیست و چهارمین هدف مهم , حمایت از اسرائیل را بر همه دولت های جهان ترجیح می دهد و به بهائیان فرمان می دهد که به تشکیل محافل روحانی و ملی بر مبنای قوانین و مقررات دولت اسرائیل اقدام نمایند : « در ارض اقدس , بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتاسیس ... این گونه محافل را به وجود آورید . » (8 ) و حال آن که در تشکیل همین محافل در کشورهای ایران , عراق , انگلستان و آلمان , رعایت قوانین و مقررات این دولت ها را مطرح نمی کند! این حمایت های آشکار و قوی از دولت اسرائیل , باعث می شود که یکی از عناصر مهم سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل به نام « نرمان نیویج » بهائیت که یک مسلک و مذهب ساختگی و فاقد حقیقت وحی و بعثت الهی و ارسال پیامبر و کتاب آسمانی است را در ردیف اسلام و مسیحیت و یهودیت قرار دهد و آن را یک « دین جهانی و بین المللی » ! بنامد : « اکنون فلسطین را نباید فی الحقیقه منحصرا سرزمین سه دیانت محسوب داشت , بلکه باید آن را مرکز و مقر چهار دیانت به شمار آورد , زیرا امر بهائی که مرکز آن حیفا و عکاست و این دو مدینه زیارتگاه پیروان آن است , به درجه ای از پیشرفت و تقدم نائل گشته که مقام دیانت جهانی و بین المللی را احراز نموده است , و همان طور که نفوذ این آئین درسرزمین مذکور روز به روز رو به توسعه و انتشار است , در ایجاد حسن تفاهم و اتحاد بین المللی ادیان مختلفه عالم نیز عامل بسیار موثری به شمار می آید . » (9 ) این پیوند و رابطه تنگاتنگ باعث گردید که اسرائیل در کشورهای اسلامی از وجود بهائیان حداکثر بهره برداری را علیه اسلام و وضعیت ممالک و سرزمین های اسلامی و مسلمانان به عمل آورد , به گونه ای که در این کشورها , بهائیان در تشکیلات « موساد » راه یافتند و به صورت عوامل شیفته حاکمیت اسرائیل و مخالف و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسی پرداختند! ـ با توجه به نقش تعیین کننده آمریکای جهانخوار در بهره برداری های گوناگون از تمام اهرمها و عوامل برای مقابله با رشد روزافزون « اسلام گرایی » در جهان و محوریت « انقلاب اسلامی » و « نظام جمهوری اسلامی ایران » در گسترش معنویت زلال اسلام و قوانین و تعالیم و ارزشها و هنجاری های اسلامی در چهارگوشه جهان , طبیعی و قابل انتظار بود که آمریکا از بهائیت به عنوان یک حربه و اهرم برای عناد و دشمنی با انقلاب و نظام اسلامی بهره برداری کند و با روشهای گوناگون پیوند خود با این مذهب استعمار ساخته را استحکام بخشد و به حمایت همه جانبه از بهائیان اهتمام ورزد. ارتباط بهائیت با آمریکا به گذشته های دور برمی گردد و همین پیشینیه و سابقه , تداوم آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به همراه داشت . عباس افندی رهبر بهائیت در سالهای قبل از 1300 هجری شمسی یعنی در اواخر عمر خود سفرهایی به اروپا و آمریکا می کند و تحت تاثیر افکار جدیدی که در این کشورها علیه دین به وجود آمده بود , عناوین و تعالیم تازه ای به نام تعالیم دوازده گانه بهائیت به وجود می آورد. او در دیدار با جمعی از سوداگران آمریکایی ابتدا اعلام می کند که : « نور انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در چهره آنان مشاهده می نماید. » , و سپس خطاب به آنان می گوید : « از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا , مملکتی بهتر از ایران نه , چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است . امیدوارم که ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد . » (10 ) این اشتیاق و تمایل و رابطه و پیوند ادامه داشت و سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حمایت های بی دریغ آمریکا از این فرقه ضاله استمرار یافت . پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در فاصله سالهای 1361 تا 1373 یعنی در طول دوازده سال , نمایندگان آمریکا شش قطعنامه به تصویب رساندند که در آنها به جانبداری و حمایت از بهائیت پرداختند. صدور این قطعنامه ها علیه جمهوری اسلامی ایران و به حمایت دلسوزانه ! و بشردوستانه ! از فرقه استعماری بهائیت و دین و مذهب نامیدن آن و خواستار آزادی فعالیت های گمراه کننده و انحراف آفرین بهائیان ایران شدن , پس از سال 1373 نیز تداوم یافت . رسانه های گروهی آمریکا نیز به حمایت های گسترده تبلیغی برای بهائیت می پردازند تا در کنار اقدامات دولت و مجلس نمایندگان آمریکا , زمینه ها و بسترهای لازم را برای تحقق اهداف سلطه جویانه خود توسط بهائیان فراهم آورند. آنچه از نظر گذشت به صراحت و روشنی پیوند و ارتباط متقابل و تنگاتنگ بهائیت با کشورهای استعماری روسیه , انگلستان , اسرائیل و آمریکا را به اثبات می رساند و از عمق فجایعی که به دست این قدرتهای ضد بشر به نام حمایت از حقوق بشر به وجود آمده است خبر می دهد و خباثت های درونی و ماهیت های شیطانی این قدرتهای ستمگر و فسادگستر را تا آنجا آشکار و عریان می سازد که انسان های آزاداندیش و صاحبان عقل و خردهای سالم نیز در می یابند که « دین سازی » و « پیامبرآفرینی » و جعل آموزه ها و تعالیم و احکام تحت عنوان « وحی » و ارائه آنها به جوامع انسانی , یک خیانت و فاجعه دردناک و تلخ و آزاردهنده برای بشریت می باشد