پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: اهل لغهرا به معنای موافق گردانیدن اسباب می دانند.(1) و در اصطلاح «توفیق» یعنی اینکه خداوند مقدمات وصول به مقصود را برای بنده اش فراهم کند، و «سلب توفیق» از میان بردن آنها است (2) که البته نتیجه اعمال خود انسان‏ها است که این امور را در پى دارد. (3)
برخی مواقع مترادف هدایت و ضلالت معنی می شوند مثلاً منظور از افزودن ضلالت و گمراهى ظالمان و ستمگران در«و لا تزد الظالمین الا ضلالا»، همان سلب الهى معنی شده است.(4)
جالب اینکه واژه «یُسْر» و «عُسْر» که درلیل آمده است، را برخی از مفسران بزرگ، به زمینه‏هاىو آسان شدن راه اطاعتو سلبو پیچیدگى راه طاعت،کرده اند.(5)
خداوند در اینمی فرماید: «فَاَمَّا مَنْ اَعْطى‏ وَ اتَّقى، وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى، وَ اَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى، وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى»؛ (6) (امّا آن کس که [در راه خدا] انفاق کند و پرهیزگارى پیش گیرد، و جزاى نیک [الهى] را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانى قرار مى ‏دهیم، امّا کسى که بخل ورزد و [از این راه] بى نیازى طلبد، و پاداش نیک ]الهى] را انکار کند، بزودى او را در مسیر دشوارى قرار مى ‏دهیم).
در این آیات خداوند برای «توفیق الهی» سه عامل را بیان داشته است که عبارتند از: انفاق، پرهیزگاری و تصدیق جزاهای الهی و همچنین عوامل سلبرا بخل، بی نیازی طلبی ازو انکار پاداش نیک الهی می داند .
یکی دیگر از واژه هایی که به سلبمعنی شده است واژه «لعن» در دنیاست که اهل لغت آن را به معنى سلبگرفته اند، ولی در واقع باید گفت سلب توفیق، از مصادیق لعن مى‏ باشد. (7)
گاه مجازاتها که نتیجه گناهان انسان است، به شکل سلبنمود پیدا می کند چنانکه خداوند متعال در49مبارکه مائده مى‏ فرماید: «فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ اَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَاِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ»؛ (و اگر آنها [از حکم و داورى تو]، روى گردانند، بدان که خداوند مى ‏خواهد آنان را به خاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات کند و بسیارى از مردم فاسقند). به طور مثال برخى از زوّار خانه خدا علیرغم اینکه سفر اوّل آنهاست ازکعبه مقدّس هیچ لذّتى نمى‏ برند، و این سفر معنوى کمترین تاثیر و تغییرى در آنها ایجاد نمی کند! چرا که گذشته آنها پرونده سیاهى را تشکیل داده که حاصل آن سلبو قساوت قلب بوده است. (8)
ازدر روایات به عنوان «لاقائد کالتوفیق»؛ (بهترین راهبر)، (9) و «اجلٌ ما ینزل من السماء التوفیق»؛ (با ارزشترین چیزی که از آسمان فرو می‌آید)، (10) تعبیر شده است.
در دعاهای فراوانی هم ازخداوند،طلب شده، مثل «ارزقنی فیها التوفیق لما وفقت له محمد و آل محمد» (11) و یا «وفقنی للّتی هی ازکی ....» (12) و یا «اللهم ارزقنیالطاعه و بعد المعصیه...» و ...
شاید گفته شود چرا این توفیقات شامل حال گروهى مى‏ شود، در حالى که گروه دیگرى از آن محروم مى‏ گردند؟ باید گفت در حقیقت انجام عمل خیر، سببالهى مى‏ گردد، و انجام اعمال شرّ،را از آدمى سلب مى‏ کند. (13)
توفیق و موافق قراردادن همه اسباب و وسائل خارجی تنها از جانب خداوند متعال امکان‌ پذیر است زیرا کسی را چنین نیروی فراگیر و کاملی نیست که بتواند در هر موردی که می‌خواهد همه اسباب و مسائل مادی و معنوی را موافق سازد. (14) دراز زبان حضرت شعیب(علیه السلام) آمده است: «و ما توفیقی الا بالله»؛ (توفیق من تنها از جانب خداوند است). (15)
به هر حالو نهادینه کردن روح عبودیت، مانند دیگر فضائل نیاز به تمرین و تلاش دارد، زیرا همان‌ طور که عواملی مثل فطرت و عقل، انسان را به سوی عبادت و تکامل سوق می‌ دهند، عوامل متعددی از شهوت و هوای نفس و ... انسان را از عبادت و عبودیت باز می‌ دارند. این اراده و تلاش و پشتکار است که می‌ تواند عوامل منفی را خنثی کند و انسان را در طریق عبودیت قرار دهد، امام رضا(علیه السلام) می‌ فرمایند: «من سالالتوفیق و لم یجتهد فقد استهزء بنفسه»؛ (هرکس ازتوفیق مسالت کند، در حالیکه کوشا و تلاشگر نیست، خود را به استهزاء گرفته است). (16)
برخی از عواملغیر از انفاق، پرهیزگاری و تصدیق جزاهای الهی، عبارتند از: نیت خوب داشتن، چنانکه امام علی(علیه السلام) می فرماید: «من حسنت نیته امّده التوفیق»؛ (هرکه نیتش خوب باشد،یار او شود). (17)
یکی از عوامل دیگر توفیق،است. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید: «علیک بالاستعانه بالهک و الرغبه الیه فی توفیقک»؛ (یعنی برتوست که از خدایت کمک بگیری ورا از او طلب کنی). (18)
عامل دیگر، نصیحت پذیری و موعظه است. زیرا ممکن است حتی کسانی که اهل عبادتند گاهی دچار کم رغبتی شوند، که در این حالت، نیاز به عوامل دارند که نشاط عبادت را به آن‌ها بازگرداند و موعظه می‌ تواند بسیار کارساز باشد حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «من اکبر التوفیق الاخذ نصیحه»؛ (بزرگترینبرای انسان پذیرش نصحیت است). (19)
عوامل دیگری نیز برایبیان شده است، مانند: علم، مطالعه زندگی علماء و خوبان، مال حلال، توبه و استغفار، تلاش و پشتکار، حسن خلق، همنشین خوب، اخلاص، نظم و برنامه‌ ریزی،و ...
از عوامل سلبنیز علاوه بر بخل، بی نیازی طلبی ازو انکار پاداش نیک الهی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
گناه یکی از این عوامل است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «انّ الرجل یذنب الذنب فیحرم صلاه اللیل، و انّ العمل السیّ، اسرعُ فی صاحبه من السکّین فی للّحم»؛ (یعنی همانا، بنده گناهی می‌ کند و به سبب آن ازشب محروم می‌ شود، سرعت تاثیرکار بد در آدمی از سرعت تاثیر چاقو در گوشت بیشتر است». (20)
از عوامل دیگر در سلبمی توان به حب دنیا اشاره کرد. زیراهمه خطورات قلبی که انسان را از یادباز می‌ دارد، و به خود مشغول می‌سازد، محبت به دنیا و اشتغال به آن است. خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرو من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون»؛ (ای اهلمبادا هرگز، مال و فرزندانتان شما را از یادغافل سازد و البته کسانی که به امور دنیا از یادغافل شوند، آن‌ها به حقیقت زیانکاران عالمند)، (21)
یکی دیگر از عوامل سلبطبق روایات، اشتغال به لغویات است. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «من اشتغل بما لا یعنیه فاته ما یعنیه»؛ (هرکس به امور بیهوده بپردازد، امور سودمند را از دست می دهد)، (22)
عامل دیگر سلب توفیق، غفلت و شرکت در مجالسیا... می باشد. چنانکه امام سجاد(علیه السلام) در دعاى ابوحمزه، به هنگام مناجات با خدا، عرض مى‏ کند: «او لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى آلِفُ مَجَالِسَ البَطَّالِینَ فَبَیْنى وَ بَیْنَهُم خَلَّیْتَنى»؛ (شاید مرا علاقه ‏مند به مجالس غافلین دیدى و مرا در میان آنها رها ساختى). (23)
برخی از دیگر عوامل سلبهم عبارتند از: تنبلی و کسالت، همنشین بد، خواری، کفران نعمت، غفلت و...(24)
پی نوشت: (1). معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 2، ص 1168، چاپخانه سپهر، تهران، نهم، 1375، ش.
(2). تفسیر نمونه، ج‏ 19، ص 485.
(3). تفسیر نمونه، ج‏ 1، ص 189.
(4). برگزیده تفسیر نمونه، ج‏ 5، ص 293 و تفسیر نمونه، ج‏ 25، ص 93.
(5). اخلاق در قرآن، ج‏ 2، ص 380.
(6). سوره لیل آیات 5 الی 10.
(7). تفسیر نمونه، ج‏ 1، ص 627.
(8). سوگندهاى پر بار قرآن، ص 248.
(9). نهج‌البلاغه، کلمات قصار «113»، رضی، محمد بن حسین؛ ترجمه شهیدی، سید جعفر، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران، پنجم، 1373 ش.
(10). میزان الحکمۀ، ج 14، ص 6950، ح 22228، محمد ری شهری، محمد، شیخی، دارالحدیث، قم، اول، 1377 ش و نهج الفصاحۀ،ابراهیم احمدیان، ح 2097.
(11). قمی، عباس، مفاتیح الجنان، دعای شب بیست و دوم رمضان.
(12). همان، دعای مکارم الاخلاق.
(13). تفسیر نمونه، ج‏ 19، ص 485.
(14). مصطفوی، تفسیر روشن، ج 11، ص 285، مرکز نشر کتاب، تهران، بی‌ چا، 1380 ش.
(15). سوره هود، آیه 88.
(16). میزان الحکمۀ، ج 2، ص 862، ح 2790.
(17). میزان الحکمۀ، ج 13، ص 6574، ح 20983.
(18). غرر الحکم 203.
(19). میزان الحکمۀ، ج 13، ص 6302، ح 20183.
(20). میزان الحکمۀ، ج 4، ص 1898، ح 6632.
(21). سوره منافقون، آیه 9.
(22). میزان الحکمۀ، ج 11، ص 5336، ح 18287.
(23). اخلاق در قرآن، ج‏ 2، ص 359 و والاترین بندگان ص 211.