اگر مراد شما از معرفی، دیدن با چشم و معرفی حضوری است، باید گفت: دیدن با چشم، مخصوص موجودات مادی است که شعاع نور از آن ها بلند شده و به چشم ما می‌رسد و ...

چرا خداوند خود را به ما معرفی نمی کند؟  و از خود برای ما نمی گوید؟

اگر مراد شما از معرفی، دیدن با چشم و معرفی حضوری است، باید گفت:  دیدن با چشم، مخصوص موجودات مادی است که شعاع نور از آن ها بلند شده و به چشم ما میرسد و صورت آن ها در ذهن ما نقش میبندد در نتیجه دیدن با چشم موجودی که جسم نبوده و ویژگی های مادی ندارد، امری محال و غیر ممکن است  آنچنانکه در قرآن می فرماید: "لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر" (1) چشمها او را نمیبینند و او بینندگان را میبیند و او دقیق و آگاه است" یا در داستان حضرت موسی (ع) آمده است"وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسیَ‏ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتیَ‏ نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُون"(2)و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت در حالی که تماشا می‏کردید"اما این  بدان معنا نیست که ما هیچ گونه تصوری از خدا نداشته باشیم، چنان که تا به حال روح خود را ندیده ایم اما دلیلی وجود ندارد که هیچ تصوری از روح نداشته باشیم. بر این اساس وقتی در مقام تصور روح خود بر می آییم، هیچ گاه شکل خاصی از روح نزدمان حاضر نمی شود ،بلکه نهایتاً صفاتی از روح قابل درک است. در این مقام می توانیم با شناخت درست از صفات خدا تصوری اجمالی از خدا داشته، با این تصور در مشکلات از خدا کمک بخواهیم، چنان که ما ائمه را مشاهده نکرده، ولی از آن ها در گرفتاری ها کمک می گیریم. حال برای شناخت صفات الهی از راه های متعددی می توان کمک گرفت. خداوند در قرآن خود را با صفاتی نظیر "الکریم" فَتَعَلیَ اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ  لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیم"پس بلند مرتبه است‏ خدا، فرمانروای حق، خدائی جز او نیست صاحب عرش و بزرگوار است "لطیف" إِنَّ رَبیّ‏ِ لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ  إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الحَْکِیم" پروردگار من در انجام آنچه بخواهد دقیق است. او است دانا و فرزانه" کافی"أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکاَفٍ عَبْدَهُ  وَ یخَُوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ  وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد"(5) آیا خدا (درنگه داری) بنده‏اش کافی نیست، تو را از غیر خدا می‏ترسانند، هر کس را خدا گمراه کند، هیچ راهنمائی برای او نیست.

و یا "الشافی - اللطیف - الشکور - الدیان - الخالق - الخبیر - الجلیل - الجواد - التوّاب - الباعث - البرّ - الوارث - الوکیل - الوفی - الهادی - الودود -الواسع - الناصر - الرحمان - الرحیم - و ..." معرفی کرده است؛ در روایات نیز می توان در این باره به دعای معروف جوشن کبیر اشاره کرد به علاوه آنکه با توجه به حدیث:"ُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول" ای هشام خدا بر مردم دو حجت دارد حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت پنهان عقلهای آنهاست" برخی از ویژگیهای خداوند را می توان با عقل شناخت.  فرض کنید از طریق براهین عقلی به این نتیجه می رسید که وجود موجودی در راس نظام هستی ضرروی است؛ ضرورتا لازم است در راس هرم وجود موجود برتری باشد که در بالاترین درجه وجود و پیراسته از هر نقص و عدم  باشد؛ زیرا وجود عین کمال و دارایی است. موجودی که در اوج وجود باشد، از هیچ کمالی تهی نخواهد بود تا عدمی در ساحت وجودش راه داشته باشد؛ بر این اساس در می یابید که واجب الوجود شما، صرف الوجود است، یعنی هیچ نقصی ندارد، پس دارای هر صفت کمالی آن هم در نهایت و اوجش خواهد بود یا فرض کنید با دیدن نظم موجود در عالم در می یابید که خالق عالم دارای حکمت و علم بوده، زیرا بدون علم و حکمت، هماهنگ ساختن چنین مجموعه های بی نظیری از موجودات با هم و برقراری هماهنگی و هارمونی اعجاب برانگیز بین آن ها ممکن نیست؛ یا از عظمت برخی مخلوقات پی به قدرت بی اندازه خداوند می برید و ... .

 

پی نوشتها:

1. انعام (6) آیه 103.

2. بقره (2) آیه 55.

3. مؤمنون (23) آیه 116.

4. یوسف (12) آیه 100.

5. زمر (39) آیه 36.