می تونید حکومت جمهوری اسلامی ایران و لزوم وجود ولایت‌فقیه رو در دوران غیبت ، از منظر قرآن و احادیث ثابت کنید؟

به نام خدا با سلام و آرزوی قبولی عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.

 

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می‌کنیم:

 

1.       مسلمانان از گذشته تاکنون اعتقاد داشتند که خداوند زمامداری امت اسلامی را به شخص پیامبر(ص) سپرده و سپس به اعتقاد شیعیان، به امامان معصوم واگذار کرده است. این اعتقاد اسلامی و شیعی درباره ولایت نبوی و ولایت امامان(ع)، مستند به ادله عقلی و نقلی است که در جای خود به اثبات رسیده است و بررسی تفصیلی آن در این مقال نمی‌گنجد.(1)

2.       از دیدگاه شیعیان، ولایت‌فقیه در عصر غیبت ادامه ولایت امامان معصوم(ع) است همان‌طور که ولایت آن‌ها در ادامه ولایت نبوی (ص) بود. در ادامه، به بررسی ادله ولایت‌فقیه می‌پردازیم. مقدمتا توجه شما را به این نکته جلب می‌کنیم که ادله اثبات ولایت‌فقیه، به دو نوع عقلی و نقلی تقسیم می‌شود که هر یک از آن‌ها را در ادامه، موردتوجه قرار می‌دهیم:

 

3.       دلیل عقلی:

مقدمه اول: هر جامعه‌ای به حکومت و حاکم نیازمند است. «هر گروهی چاره‌ای جز این ندارند که برای خود رهبر و رئیسی داشته باشند؛ خواه نیکوکار و خواه بدکار»(2).

مقدمه دوم: دین شامل حوزه‌های مختلفی ازجمله امور اجتماعی و سیاسی است و ازاین‌جهت، امور حکومتی را نیز شامل می‌شود و برای نحوه مدیریت و حکومت معارفی عرضه کرده است.

مقدمه سوم: در جامعه اسلامی، هدف از تشکیل حکومت، ترویج و اجرای معارف و ارزش‌ها و احکام اسلامی است؛ به دیگر سخن، حکومت دینی مطالبه جوامع دینی است.

مقدمه چهارم: در این صورت، حاکم در حکومت دینی باید به معارف دینی و احکام و ارزش‌های آن آگاهی داشته باشد و اصطلاحاً فقیه باشد.

مقدمه پنجم: عقل حکم می‌کند که در صورت وجود و حضور معصوم، مصداق برتر برای حاکم اسلامی، خود امام معصوم است؛ و در غیر این صورت، فقیه جامع‌الشرایط که شبیه‌ترین کس به امام معصوم است.(3)

 

4.       دلیل نقلی:

ادلّه نقلى این مسئله عبارت از روایاتى است که دلالت بر ارجاع مردم به فقها براى رفع نیازهاى حکومتى (به‌ویژه مسائل قضایى و اختلافات حقوقى) دارد و یا فقها را به‌عنوان «اُمنا» یا «خُلفا» و «وارثان» پیامبران و کسانى که مجارى امور به دست ایشان است معرفی کرده است. درباره سند و دلالت این روایات بحث‌های فراوانى انجام‌گرفته که در اینجا مجال اشاره به آن‌ها نیست و باید به کتاب‌ها و رساله‌های مفصّل و تخصّصى این موضوع مراجعه کرد. در میان این روایات، مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابو خدیجه و توقیع شریف که در پاسخ اسحاق بن یعقوب صادرشده بهتر قابل استناد است. پس‌ازاین توضیح مقدماتی، به جهت اختصار، صرفاً به توقیع شریف می‌پردازیم: شیخ صدوق توقیع شریف را در کتاب اکمال الدین آورده است. این توقیع درواقع پاسخى است که حضرت ولی‌عصر امام زمان(علیه‌السلام) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته‌اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتى را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته که ازجمله آن‌ها این است که در مورد «حوادث واقعه» که در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت دراین‌باره مى‌فرمایند: «وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِیهَا اِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَیکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ»(4)؛ یعنی: «و امّا رخدادهایى که پیش مى‌آید پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم». اگر منظور از «حوادث واقعه» و «رواة حدیث» در این توقیع معلوم گردد آنگاه دلالت آن بر مدّعاى ما که اثبات ولایت‌فقیه است روشن خواهد شد. در مورد توضیح مراد از «حوادث واقعه» که در متن توقیع شریف آمده باید بگوییم بسیار بعید است که منظور اسحاق بن یعقوب از آن، احکام شرعى و همین مسائلى که امروزه معمولاً در رساله‌های عملیه نوشته مى‌شود بوده باشد زیرا اولاً براى شیعیان معلوم بوده که در این‌گونه مسائل باید به علماى دین و کسانى که با اخبار و روایات ائمه و پیامبر(ص) آشنایى دارند مراجعه کنند و نیازى به سؤال نداشته است. ثانیاً کلمه «حوادث واقعه» به‌هیچ‌وجه ازنظر لغت، به معناى احکام شرعى نیست، بلکه معناى بسیار وسیع‌تری دارد که حتماً شامل مسائل و مشکلات و رخدادهاى اجتماعى نیز مى‌شود. بنابراین، سؤال اسحاق بن یعقوب از محضر حضرت ولی‌عصر(علیه‌السلام) درواقع این است که در مورد مسائل و مشکلات اجتماعى جامعه اسلامى که در زمان غیبت شما پیش مى‌آید وظیفه ما چیست و به چه مرجعى باید مراجعه کنیم؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرموده‌اند که در این مورد به «راویان حدیث ما» مراجعه کنید. اکنون ببینیم مراد از «راویان حدیث» چه کسانى هستند. ممکن است کسى بگوید منظور از «راویان حدیث» هرکسی است که مثلاً کتاب اصول کافى یا وسائل­الشیعه یا هر کتاب روایى دیگر را بر دارد و احادیث و روایات آن را براى مردم بخواند و نقل کند. امّا با اندکى دقّت و توجّه معلوم مى‌گردد که این تصوّر درست نیست. زیرا کسى که در زمان ما مى‌خواهد از قول پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) یا امام صادق و سایر ائمه(علیهم‌السلام) حدیث و روایتى را نقل کند باید به طریقى احراز کرده باشد که این حدیث واقعاً از پیامبر یا امام صادق یا امام دیگر است، و در غیر این صورت حق ندارد و نمى‌تواند بگوید امام صادق چنین فرموده است. و واضح است که این‌گونه نقل حدیث کردن نیاز به تخصّص دارد و تخصّص آن هم مربوط به علم پزشکى یا مهندسى یا کامپیوتر و سایر علوم نیست، بلکه مربوط به علم فقه است و «فقیه» کسى است که از چنین تخصّصى برخوردار است؛ بگذریم از این‌که فهم و تفسیر احادیث نیز نیازمند تخصص در علومی همچون فقه و اصول فقه است. بنابراین، مقصود از «راویان حدیث» درواقع همان فقها و علماى دین هستند. با توجّه به توضیحى که درباره دو واژه «حوادث واقعه» و «رواة حدیث» دادیم اکنون معناى توقیع شریف این مى‌شود که امام زمان(علیه‌السلام) فرموده‌اند «درباره مسائل و مشکلات و رخدادهاى اجتماعى که در زمان غیبت من در جامعه اسلامى پیش مى‌آید به فقها و علماى دین مراجعه کنید زیرا آنان حجّت من برشمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.» و دلالت چنین جمله‌اى بر ولایت‌فقیه در زمان غیبت بسیار روشن و واضح است.(5)

 

5.       بعد از اثبات ولایت‌فقیه، در باب مشروعیت جمهوری اسلامی نیز باید به این نکته اشاره کرد: ازآنجایی‌که مشروعیت یک حکومت بدون مقبولیت و مشارکت و همراهی مردم به فرجام نمی‌رسد، و از سوی دیگر در عصر حاضر مدل جمهوری و اعتماد به رأی اکثر مردم مدل پذیرفته شده است، درنتیجه، ولایت‌فقیه در عصر حاضر در قالب جمهوریت پی گرفته می‌شود به‌گونه‌ای که در زمینه‌های مختلف به رای مردم رجوع می‌شود تا مشارکت و همراهی مردم منقطع نگردد. بگذریم از این‌که پیشبرد اهداف یک حکومت بدون مشورت به سرانجام نمی‌رسد و رأی‌گیری عمومی نیز یکی از راه‌های مشورت دادن به حاکمان برای پیشبرد اهداف دینی و دنیوی است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. برای نمونه، آیه 59 سوره مبارکه نساء، به ولایت پیامبر(ص) و امامان(ع) اشاره می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ». در این آیه، اطاعت از آن‌ها همسان با اطاعت الهی واجب شده است. این مطلب بیانگر این واقعیت است که آن‌ها برخوردار از حق ولایت هستند و اطاعت از آن‌ها واجب می‌باشد.

2. امام علی(ع)، نهج‌البلاغه، خطبه 40.

3. هادوی، مهدی، ولایت و دیانت، صص94-95.

4. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 484.

5.مصباح یزدی، محمد تقی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت‌فقیه، به کوشش محمد مهدی نادری، صص85، 104