چند وقتی است عده ای که خوب دین خدا را نمی شناسند درصدد هستند که اصل امربه معروف و نهی از منکر را زیر سوال ببرند، و برای موفقیت در این امر شیطانی سعی می کنند که از جنبه های احساسی وارد شوند. به عنوان مثال جمله ای از جملات آنها که در فضای مجازی منتشر شده است را خدمت شما عرض می کنم.
می گویند: یادمان باشد که اگر مردی شلوار جین پوشید یا اینکه زیر ابر برداشت و یا زنی با کفش پاشنه بلند و ساپورت و... به خیابان آمد و یا با کسی دوست شد، به ما هیچ ربطی ندارد ولی اگر کسی از ما کمک خواست باید به او کمک کنیم!
خوانندگان محترم واقعا بعد از خواندن این جمله چه حسی پیدا کردید؟!
چنانچه در روایتی که در صدر مطلب آوردیم حال اینگونه افراد کاملا مشخص است زیرا ایشان افرادی هستند که نسبت به مسائل دینی جاهل و نادان هستند و به همین خاطر هیچگاه تمام دین را با قلب و عقل خود قبول نمی کنند زیرا انسانهای تک بعدی و گاهی مغرض هستند.
دین و هر قانون اجتماعی دیگر اگر فقط بخواهد با رأفت و رحمت عمل کند و هیچگونه شدت و اقتداری از خود نشان ندهد یقینا به نتیجه نخواهد رسید زیرا در اندک زمانی مخالفین و متعرضین با رفتار و عملکرد خود سبب تضعیف آن می شوند بر همین اساس در دین مبین اسلام دو فرع از فروع این دین مبتنی بر امر به معروف و نهی از منکر شده است تا کسی نتواند به دین خود و دیگران لطمه بزند.
آنچه که از مخالفین امر به معروف و نهی از منکر نقل کردیم کوتاهی عقل آنها را در برداشت از دین به می رساند که حکمی با اهمیت مانند امربه معروف را تعطیل و حکمی مستحبی مانند صدقه به دیگران را بالاتر از امر به معروف قلمداد کردن!
برای اینکه اهمیت امر به معروف بر این اشخاص روشن شود، دلائلی مهم در این زمینه ارائه میشود. ابتدا از ثقل اکبر قرآن استفاده می کنیم:
دسته اول آیاتی که صراحتشان در بیان امر به معروف کمتر است:
در قرآن پیامبران با اوصاف بشیر و نذیر« بشیر بشارت دهنده و مژده آورنده و کسی که خبر خوش آورد برخلاف نذیر که خبر بد می آورد.»[۲] یاد شده اند که خود دلالت بر امر به معروف و نهی از منکر دارد.« رُّسُلًا مُّبَشرِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»[۳]، « یَأَیهُّا النَّبىُِّ إِنَّا أَرْسَلْنَکَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا وَ دَاعِیًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا».[۴]
صفت «بشیر» هیچگاه به تنهایی به کار نرفته است؛ بر خلاف صفت «نذیر» که به تنهایی نیز ذکر شده است، حال آنکه بشیر و نذیر که در بسیاری از آیات در کنار هم آمدهاند. (مبشرین و منذرین، نذیراً و بشیراً) قرآن پیامبران را به عنوان «نذیر» معرفی میکند: «وَ اِنْ مِنْ اُمَّهٍ اِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ»[۵] «... و هیچ امّتی نبوده مگر اینکه در آن هشدار دهندهای گذشته است.»
ولی در هیچ جای قرآن سخن از «بشیر»، به تنهایی، نیست. این یک نکته روانی و تربیتی است و بر این دلالت دارد که برای ساختن بشر و تربیت او «انذار» مهمتر از «تبشیر» است. به عبارت دیگر، عامل «ترس» در انسان مؤثرتر از عامل «امید» است. آنجا که انسان بخواهد در زندگیاش تغییری ایجاد کند و از اراده خویش بگذرد و رفتار دیگری را بر اساس پیشنهاد دیگران انتخاب کند، عامل «انذار» مؤثرتر از «تبشیر» است و شاید به همین دلیل است که قرآن ویژگی «نذیر» را به تنهایی برای پیامبران ذکر میکند، نه ویژگی «بشیر» را.[۶]
دسته دوم آیاتی که صراحت در امر به معروف و نهی از منکر دارد:«وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلىَ الخیر وَ یَأْمُرُونَ بِالمعروف وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ باید گروهى از شما باشند که مردم را بسوى خیر دعوت نمایند و امر بمعروف و نهى از منکر کنند و اینگونه افرادند که رستگارند.»[۷] «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ؛ شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند( چه اینکه ) امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی) ایمان آورند، برای آنها بهتر است!( ولی تنها ) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند».[۸]
اما احادیث در این زمینه:
«وَ ماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛ همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.»[۹]
«إذا لَم یَأمُروا بِمَعروفٍ وَلَم یَنهَوا عَن مُنکَرٍ وَلَم یَتَّبِعوا الأخیارَ مِن أهلِ بَیتى، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِم شِرارَهُم ، فَیَدعوا عِندَ ذلِکَ خِیارُهُم فَلا تُستَجابُ لَهُم؛هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منکر نکنند، و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود.»[۱۰]
« أوحَى اللّهُ تَعالى إلى شُعَیبٍ النَّبِىِّ إِنّى مُعَذِّبٌ مِن قَومِکَ مِائَةَ أَلفٍ: أَربَعینَ أَلفا مِن شِرارِهِم وَسِتّینَ أَلفا مِن خیارِهِم فَقالَ: یارَبِّ هؤُلاءِ الشرارُ فَما بالُ الخیارِ؟! فَأَوحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیهِ: داهَنُوا أَهلَ المَعاصى فَلَم یَغضِبُوا لِغَضَبى؛ خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر بدکار را، شصت هزار نفر از نیکانشان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود که: آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.»[۱۱]
«مَن تَرَکَ إنکارَ الْمُنکَرٍ بِقَلبِهِ ویَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مردهاى است میان زندگان.»[۱۲]
و در آخر دانستن این نکته لازم است این مبحث« امر به معروف» در کتب شیعه اعم از کتب روایی و فقهی همواره دارای جایگاه مهمی بوده است، به عنوان مثال مرحوم کلینی در جلد ۵ کتاب روایی کافی و فقهاء دنبال بحث جهاد و یا در کتاب مستقلی با نام کتاب امر به معروف و نهی از منکر از آن بحث کرده اند. و هم اکنون نیز هیچ مرجعی وجود ندارد که سلسه دروس فقه داشته باشد و از مباحث امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی کند زیرا که یقینا خداوند راضی نخواهد شد که این دو واجب مهم تعطیل شوند و بر علمای اسلام لازم است که نگذارند این احکام الهی فراموش شود. در رساله تمام مراجع نیز هم اکنون احکام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد.
آیا بعد از خواندن این مطالب کسی هست که بگوید: اگر مردی شلوار جین پوشید یا اینکه زیر ابر برداشت و یا زنی با کفش پاشنه بلند و ساپورت و... به خیابان آمد و یا با کسی دوست شد، به ما هیچ ربطی ندارد؟!
---------------------------------------------
پی نوشت:
[۱] نهج البلاغه حکمت ۷۰
[۲] فرهنگ دهخدا حرف ب
[۳]سوره نساء آیه ۱۶۵
[۴] سوره احزاب آیه ۴۵ و ۴۶
[۵] سوره فاطر/ ۲۴
[۶] برگرفته از اندیشه قم
[۷] سوره آل عمران آیه ۱۰۴
[۸] سوره آل عمران آیه ۱۱۰
[۹] نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴
[۱۰] امالى صدوق، ص۲۵۴
[۱۱] کافى، ج۵، ص۵۶، ح۱
[۱۲] تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۱۸۱