هشتادوششمین سفره افطاری سیره شهدای مهدیشهریادشهیدجاویدالاثرمحمدرضا معصومیان/23/11/96
نام و نام خانوادگی: فرهاد(محمدرضا) معصومیان
پیام شهید محمدرضا معصومیان:
عزیزان ما می رویم به جبهه تا بلکه با شهادت ما وحدت مردم بیشتر گردد.
عملیات والفجر مقدماتی شروع شد فرمانده گفت:
چه کسی پشت بی سیم قرآن می خونه؟ از داخل بی سیم اعلام کردم همه آماده باشید آقای معصومیان می خواد سوره قرآن تلاوت کنه. به محمدرضا گفتم : تو نیمه کاره قرآن خوندی یه سوره کامل قرآن بخون و شهید خواند ... صدای تلاوت قرآنش هنوز در گوشم طنین انداز است ...
( به نقل از حسین توفیقیان )
نویسنده : جاماندگان
دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱
راه زیاد و موانع بسیار ؛ فشار زیادی در عملیات والفجر مقدماتی به نیروها وارد می آورد ؛ وقتی به نزدیکی دشمن رسیدیم عراق با تیرباری نیروها را زمین گیر کرده بود . گفتم : یکی برود و آن را خاموش کند ؛ شهید محمدرضا (فرهاد) معصومیان نزدم آمد و گفت : من می رم تیربار را خاموش می کنم . آرپی جی را برداشت و دقایقی بعد تیربار خاموش شد اما از او خبری نشد . در این اثنی خبر رسید که به دلیل عدم الحاق دیگر لشگرها باید به عقب برگردیم ؛ سراغ فرهاد را گرفتم اما نشانی از او نیافتم به خودم تلقین می کردم که محمدرضا زنده است اما دل ناآرامم خبر از چیز دیگری می داد...
به نقل از محمدعلی کارگر مطلق