علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد |
|
|
در زمانهای دور، کشتی بزرگی دچار توفان شد و باعث شد که کشتی غرق شود. مسافران کشتی توی آب افتادند. در میان مسافران، مردی توانست خودش را به تختهپارهای برساند و به آن بچسبد موجها تختهپاره و مسافرش را با خود به ساحل بردند. وقتی مرد چشمش را باز کرد، خود را در ساحلی ناشناخته دید بدون هدف راه افتاد تا به روستا یا شهری برسد. راه زیادی نرفته بود که از دور خانههایی را دید. قدمهایش را تندتر کرد و به دروازه شهر رسید.
|
در دروازهی شهر گروه زیادی از مردم ایستاده بودند. همه به سوی او رفتند. لباسی گرانقیمت به تنش پوشاندند. او را بر اسبی سوار کردند و با احترام به شهر بردند
مسافر از
اینکه نجات پیدا کرده خوشحال بود اما
خیلی دلش میخواست بفهمد که اهالی
شهر چرا آنقدر به او احترام میگذارند. با خودش گفت: .نکند
مرا با کس دیگری عوضی گرفتهاند..
مرد مسافر که عاقل بود، سعی کرد به این راز پی ببرد . عاقبت به پیرمردی برخورد که آدم خوبی به نظر میرسید. محبت زیادی کرد تا اعتماد پیرمرد را به خود جلب کرد. در ضمن گفتگوها فهمید که مردم آن شهر رسم عجیبی دارند.
مسافر فهمید که چه سرنوشتی در پیش روی اوست . دو ماه بود که به تخت پادشاهی رسیده بود. حساب کرد و دید ده ماه بعد او را به دریا میاندازند. او برای نجات خود فکری کرد: از فردا بدون اینکه اطرافیان بفهمند توی جزیرهای که در همان نزدیکیها بود کارهای ساختمانی یک قصر آغاز شد .در مدت باقیمانده، شاه یکساله هم قصرش را در جزیره ساخت و هم مواد غذایی و وسایل مورد نیاز زندگیاش را به جزیره انتقال داد
از آن پس، وقتی کسی دچار مشکلی میشود که پیش از آن هم میتوانسته جلو مشکلش را بگیرد و یا هنگامیکه کسی برای آینده برنامهریزی میکند، گفته میشود که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
نویسنده : آقای مصطفی رحماندوست |