بعد از این که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید به ملائکه دستور داد که او را سجده کنند، همه سجده کردند، مگر ابلیس . سپس ‍ دستور خارج شدن از بهشت براى شیطان صادر شد. ملائکه هم به او حمله کردند، او از ترس جان خود فرار کرد و خود را مخفى نمود.
اما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایى در بهشت نداشت ، چگونه و با چه حیله و وسیله اى بار دیگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فریب داد؟ در این باره از بعضى بزرگان مانند ابن عباس مطلبى در دست است که بدنیست آن را نیز یاد آور شویم .
او مى گوید: بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیله اى که شده ، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگیرد، فکر کرد که از راه معمولى و عادى وارد شود، دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او مى شوند؛ رفت کنارى و به انتظار ایستاد. اول طاووس ‍ را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد. در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالاى دیوار، دید مارى بالاى دیوار قرار دارد. (تا آن روز مار یکى از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت . - شیطان جلو آمد و گفت :اى مار! مرا داخل بهشت کن ، تا اسم اعظم الهى را به تو تعلیم کنم . مار گفت : ملائکه ، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده مى کنند و نمى گذارند داخل شوى .
شیطان گفت ، مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن ، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جاى داد - این بود که در میان دندانهاى مار سم پدید آمد؛ چون جایگاه شیطان شد- وقتى مار به این وسیله او را داخل بهشت نمود، شیطان هم کار خود را کرد، آدم علیه السلام و حوا علیه السلام را وسوسه نمود تا فریب خوردند. گفت : اسم اعظم را که قول دادى به من تعلیم کن ، در جواب گفت : اى مار! من اگر اسم اعظم را مى دانستم ، احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنى - من با همان اسم اعظم داخل مى شدم .
7- (داستان بسیار زیبا) شیطان مزد عمل مى گیرد.
بعد از آن که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچى کرد و از بهشت بیرون شد.
گفت : پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور مى کنى ، عبادات من چه مى شود، هزاران سال عبادتت کرده ام که فقط چهار هزار سال آن را به دو رکعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودى ، عمل عمل کنندگان را ضایع نمى کنم ! آیا سزاوار است که با یک اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من به کلى از بین برود؟
خطاب از مصدر جلال رسید که مزد هیچ کس در پیش من ضایع نمى شود؛ ولى کسى که قابلیت نداشته باشد پاداش کارش را در آخرت دهم در دنیا هر چه بخواهد، مى دهم . شیطان عرض کرد: من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب مى کنم . چون به واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شیطان در جواب گفت :
اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى یا شربت ناگوار آن را نجس ، اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد و اگر کسى مرگ سراغش نیاید در آخرت هم که مردن نیست . آن روز همه زنده مى شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشرکان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.
چون نجات از مرگ براى کسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى که معلوم است .
- شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد -.
دوم این که ، خدایا! از تو مى طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنى ! از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد مى شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى کنند.
سوم ، گفت : خدایا! از تو مى خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى که از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم .
چهارم . از تو مى خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !
پنجم ، از تو مى خواهم این قدرت را به من بدهى که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم . بنابر این (در هر جا و هر شکلى که مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب دهد). همان طور که در روز سقیفه بنى ساعده ، مجلس ‍ شوراى مکه که علیه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم تشکیل شده بود، خود را به صورت پیرمردى نجدى در آورده و کار را براى آنان آسان کرد (که در داستان شیطان و مجلس شوراى مکه بیان شده است ). و در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند و ده ها داستان دیگر که در مباحث کتاب آورده شده است .
ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !
هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن مى فرماید:
الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس ؛
((شیطانى که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان )).
خداوند هم در پایان هر یک از خواسته هاى او فرمود، راضى شدم . وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد:
فبعزتک لاغوینهم اجمعین
اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى کنم .
سپس شیطان گفت : من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه مى دهم ) و از پشت سر (آنها را که به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم ) و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع مى سازم )، و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهى یافت .
و در خواست هاى آدم علیه السلام از خدا
امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید شیطان براى فریب او به جاى عباداتى که کرده ، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده ، عرض نمود: پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردى ، خواسته هاى او را بر آوردى که درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزى عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله هاى او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: (شیطان از من خواست ) تو هم از من بخواه ؛ زیرا هم چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى کنم .
آدم علیه السلام عرض کرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده ، خطاب رسید: اى آدم ! از براى تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:
اول این که ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتى کنید و آن را انجام ندهید، گناهى برایتان نوشته نمى شود.
دوم ، هرگاه قصد معصیتى نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم ، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته مى شود.
سوم ، اگر قصد بندگى و کارهاى نیک کنید، ولى موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب براى شما نوشته مى شود.
چهارم ، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیرى کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرماید:
من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزا الا مثلها؛
((هر کس کار نیکى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر کس ‍ کار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمى شود.)).
آدم گفت : پروردگارا! فضل وجودم و کرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده .
پنجم ، خطاب شد: اى آدم ! براى فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتى نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهان شان را بیامرزم .
ششم ، هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود - و دین دار و خداشناس ‍ باشد - در برابر هر یک از فرزندانت ، ملکى از ملائکه را (در مقابل اولادان شیطان ) قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند.
هفتم ، عرض کرد: پروردگارا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانى ده ، خطاب شد:اى آدم ! توبه را از براى ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار کنند واز گناهان خود توبه نمایند، توبه ایشان را مى پذیرم .
هشتم ، گفت : خدایا! بخشش هاى خود را بر ما زیاد فرما. خطاب شد: اى آدم ! (اگر باز گناهانى باقى ماند یا فراموش کردند که توبه کنند) در قیامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از کسى باکى ندارم ؛(زیرا حاکم خودم هستم و قدرت به دست من است و کسى در آن جا دخالتى ندارد) قرآن درباره این که خداوند همه گناهان را در قیامت مى بخشد، مى فرماید:
قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛
(اى پیامبر!) به آنها ((بگو: اى بندگان من ، که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى بخشد (که او بخشنده و مهربان است )) ).
وقتى خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قیامت مى بخشم و مى آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافى است و به آنها راضى شدم .
8- ابزار شیطان
براى گمراه کردن هر کس وسیله مخصوصى لازم است که بتوان با آن ، طرف را منحرف کرد. با یک وسیله نمى شود همه افراد را فریب داد.
شیطان ، بعد از آن که با خدا صحبت کرد و حاجات خود را گرفت ، به عزت و بزرگى خدا قسم خورد که من همه بندگان تو را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خاص را.(208) لیکن بدون اسباب نمى شود. وسیله کار مى خواهم که بتوانم مردم را وسوسه کنم .
خداوند خطاب نمود: اى شیطان ! از جمله وسایلى که مى توان مردم را منحرف نمود، طلا و نقره و پول دنیا است ؛ با این وسیله کار خود را شروع کن .
گفت : ابلیس لعین دادار را
دام سختى خواهم این اِشکار را
سیم و زر و گله و اسبش نمود
که بدین تانى خلائق را ربود.
شیطان عرض کرد: خدایا! به وسیله طلا و نقره ، اهل بازار فریفته مى شوند، و به وسیله گله هاى گوسفند و گاو و شتر صحرانشینان گول مى خوردند؛ به وسیله غذاهاى لذیذ و چرب و شیرین ، کسانى که بنده شکم اند منحرف مى شوند و حتى شهادت به ناحق مى دهند. با زیور آلات ، زنان و جوانان را مى توان فریب داد، لیکن دامى مى خواهم که بهتر از این ها باشد.
گفت : یا رب بیش از این خواهم مدد
تا ببندم شان به حبل من مسد
چرب و شیرین و غذاهاى سمین
دادش و صد جامه ابریشمین
که بگیر این دام دیگراى لعین
گفت : افزونم ده اى نعم المعین

ندا آمد: ساز و آواز، غنا و شطرنج و شراب و سایل دیگرى براى تو هست که با آنها مردم را گمراه کنى . عرض کرد: این ها دام هاى خوبى است و لیکن موانع بسیارى دارد و خیلى از مردم زیر بار این ها نمى روند.
بنگ و خمر آورد در پیش نهاد
خنده اى زد از دل و شد نیمه شاد

خطاب شد:اى لعین ! زنان (بى تقوا و بى ایمان ) بزرگ ترین وسایل گمراه کننده اى ، به وسیله آنان مى توانى بزرگ ترین مردان را به انحراف بکشانى ، شیطان گفت : راضى شدم و اگر هیچ دیگرى در کار نباشد همین کافى است .
چون که خوبى زنان او را نمود
کوز عقل و صبر مردان مى ربود
چون بدید آن چشم هاى پر خمار
چون بدید آن زلف هاى تاب دار
پس بزد انگشتک و رقص او فتاد
که همینم ده که این هم بدمراد
9- فریاد شیطان
بعضى کردارهاى انسان آن قدر بر شیطان ناگوار است که او را به فریاد و فغان مى آورد و از ناراحتى رنجور و نحیف مى شود. به این داستان توجه کنید:
روزى شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کنارى ایستاده است ، فرمود:اى ملعون ! تو را چه مى شود که چنین ضعیف و رنجورى ؟!
گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟
گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش ‍ مى کنم این خوى را از ایشان بگریم نمى توانم . فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدام اند؟
گفت : اول این که ، هرگاه به یک دیگر مى رسند سلام مى کنند، و سلام یکى از نامهاى خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.
دوم این که ، وقتى با هم ملاقات کنند به هم دست مى دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى کند.
سوم ، وقت غذا خوردن و شروع کارها ((بسم الله )) مى گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور مى کنند.
چهارم ، هر وقت سخن مى گویند: ((ان شاءالله )) بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع مى کنند.
پنجم ، از صبح تا شام تلاش مى کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام مى شود، توبه مى کنند و زحمات مرا از بین مى برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را مى آمرزد.
ششم ، از همه اینها مهمتر این است که وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند ((صلوات )) مى فرستند و من چون صواب ((صلوات )) را مى دانم ، از ناراحتى فرار مى کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم .
هفتم : ایشان وقتى اهل بیت تو را مى بینند، به ایشان مهر مى ورزند و این بهترین اعمال است . پس حضرت روى به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکى از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است .