رهبرمعظم انقلاب: قدرت آمریکا رو به افول و زوال است

يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۴۰ ب.ظ
به مناسبت نزول آیه‌ی هل‌اتی و روز خانواده

به مناسبت نزول آیه‌ی هل‌اتی و روز خانواده


 

 ۲۵ ذی الحجه مصادف با نزول سوره‌ی دهر است که در شأن امام علی (ع)، حضرت زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (ع) نازل شده است. به همین دلیل روز نزول این سوره را روز خانواده نامیده‌اند. به همین مناسبت نکاتی را درباره این سوره و روز خانواده یادآوری می‌کنیم:

⁉️ *داستان شان نزول این سوره چیست؟*
امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س) و فضه (خدمتکارشان) نذر کردند که سه روز روزه بگیرند تا بیماری حسنین ع شفا یابد. روز اول هنگام افطار مسکینی به در خانه آمد و تقاضای غذا کرد. ایشان غذای خود را به او دادند و با آب افطار کردند. روز دوم هنگام افطار یتیم و در روز سوم اسیری به در خانه آمدند و آنها غذای خود را به یتیم و اسیر دادند و خودشان مجدد با آب افطار نمودند. روز بیست و پنجم ماه ذی‌الحجه جبرئیل بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا (ص) آن چه خداوند متعال درباره اهل بیت تو عنایت کرده است، بنگر. جبرئیل امین این سوره را که در شأن فداکاری حضرت علی (ع) و همسرش فاطمه زهرا (س) و فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام نازل شد، بر آن حضرت قرائت کرد: هَل اَتی عَلَی الاِنسانِ حینٌ مِنَ الدَّهرِ... یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا (7) و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (8) انما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (9) "آن بندگان، نیکو به عهد و نذر خود وفا مى کنند و از قهر خدا در روزى که شر و سختیش همه اهل محشر را فرا گیرد مى ترسند. و بر دوستى خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام مى دهند. و (گویند) ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبیم."
تفاسیر مختلف چند نکته‌ی اساسی از آیات 7-9 سوره‌ی مبارکه دهر، درباره مساله خانواده و سبک زندگی استخراج کرده‌اند که به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1⃣ *آن‌ها که به عهد خود وفا می‌کنند*
زن یا مرد به یکدیگر یا فرزندان خود قولی نمی دهند که یا نخواهند یا نتوانند از عهده‌ی آن برآیند. از شروع زندگی و تعیین مهریه های خارج از توان مرد تا قرارهای شخصی و خانوادگی. حتی برخی به فرزندان‌شان قول هایی می دهند که نمی توانند به ‌آن‌ها عمل کنند.

2⃣ *نذر و عهد ها لزوما مادی نیست*
یکی از بزرگترین موانع نذر، کم‌توانی مالی است. از این آیات می آموزیم که می توانیم برای استجابت دعاهامان دست به دامن نذورات معنوی همچون روزه گرفتن شویم.

3⃣ *بهانه تراشی ممنوع*
در شأن نزول آیه می بینیم گرچه چیزی برای خوردن نداشتند اما آن را بهانه عدم انجام وظیفه‌ی خود ندانستند و طبق نذرشان، عمل نمودند. بنابراین ما نیز باید تحت هر شرایطی به وظایف خود نسبت به خداوند و دیگر اعضای خانواده عمل کنیم و هیچ بهانه‌ای نباید مانع عمل به تکلیف شوند.

4⃣ *هماهنگی در خانواده*
زمانی که یتیم یا اسیری به خانه اهل بیت (ع) مراجعه کرد، اگر همگی رضایت به بخشش غذایشان نداشتند و اختلافی ایجاد می شد، خداوند چنین شانی برای عمل‌شان قائل نمی‌شد. شایسته است ما نیز در امور مهم زندگی، به تصمیم واحدی برسیم که هم سلامت خانوادگی‌مان حفظ شود و عنایت پروردگار شامل حالمان شود.

5⃣ *خدا فراموش نشود*
حواسمان باشد اگر گذشت و بخششی می‌کنیم خداوند ناظر بر اعمال ماست و برای مان محرومیت های بزرگوارانه را جبران می‌کند.

6⃣ *کارهای جمعی در خانواده و اثرات آن*
یادمان باشد دست خدا با جماعت است و اگر این جماعت، جمع مقدس خانواده باشد اثرات آن به مراتب بیشتر است. بنابراین کارهایی مانند نمازهای جماعت در خانه، پخت غذا، نظافت منزل، قرارهای معنوی در روزهای خاص و... را با هماهنگی به صورت خانوادگی انجام بدهید تا نتیجه بهتری دریافت کنید.

حکایت خوبان1182:روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود

 روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند.

❄️⇦ گفتند: میوه ها را لقمان خورده است
خواجه از دست لقمان عصبانی شد.
خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!»
لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، خیانت به خواجه است!»
خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها شهادت می دهند که تو میوه ها را خورده ای!»

❄️⇦ لقمان گفت: «ای خواجه، ما را آزمایش کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!»خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.» لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید!

❄️⇦ لقمان گفت: دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم. خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟» لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!» خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند.

❄️⇦ پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت! خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.

مقاله2658:مـبا هـله / سند اثبات حقانیت اهل بیت(ع)

 

  چیستی مباهله 
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزى گفته مى شود(1). و در اصطلاح قرآن و روایات و غیر آنها، به معناى ملاعنه (لعن و نفرین کردن دو طرف به یکدیگر) است؛ این گونه که هرگاه دو گروه یا دو نفر درباره مسئله اى مهم، مانند مسائل مهم مذهبى با هم گفت‌وگو کرده و به نتیجه اى نرسند، در یک جا جمع مى شوند و به عنوان «آخرین حربه»، به درگاه خداوند تضرع مى کنند و از او مى خواهند تا دروغگو را رسوا و مجازات کند(2).
تناسب معناى اصطلاحى با معناى لغوى در این است که در هر دو، رها کردن و واگذار کردن یکدیگر به حال خود وجود دارد.
مباهله با مسیحیان نجران
بخش با صفاى «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزى حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحى نشین حجاز بود که به عللى از بت‌پرستى دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند(3).
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همزمان با مکاتبه با سران حکومت هاى جهان و مراکز مذهبى، نامه اى به اسقف نجران (ابوحارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که یا اسلام را بپذیرند و یا به حکومت اسلامى جزیه (مالیات) بپردازند (که در برابر این مبلغ جزئى، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غیر این صورت، به آنان اعلام خطر مى شود.
نامه توسط نمایندگان پیامبر(ص) به دست اسقف رسید. وى نامه را با دقت خواند و براى تصمیم گرفتن، شورایى مرکب از شخصیت هاى بارز مذهبى و غیرمذهبى تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهى به نمایندگى نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد(ص) تماس گرفته و سخنان او را بررسى کنند.
شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که در رأس آنها سه پیشواى مذهبى قرار داشت:
1. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمى کلیساهاى روم در حجاز بود؛
2. «عبدالمسیح»، رئیس هیئت نمایندگى که به عقل و تدبیر و کاردانى شهرت داشت؛
3. «ایهم» که فردى کهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هیئت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفت‌وگو کردند. حضرت آنان را به آیین اسلام و پرستش خداى یگانه و دست کشیدن از عقاید باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت کرد. یک نفر از نمایندگان گفت: عیسى فرزند خدا است؛ زیرا مادر او مریم، بدون آنکه با کسى ازدواج کند، او را به دنیا آورد؛ پس باید او را نیز خداى جهان دانست.
پیامبر اکرم (ص) با تلاوت آیه اى از قرآن آنان را چنین پاسخ دادند: «وضع حضرت عیسى از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بى پایان خود، بدون آنکه داراى پدر و مادرى باشد، از خاک آفرید»؛ اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد که عیسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى این انتساب شایسته‌تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفت‌وگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مسئله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فرداى آن روز، همگى خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا براى مباهله آماده شوند.
قرآن می‌فرماید: «هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده [باز] کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید! ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت مى کنیم و شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم.(4).
روز بیست و پنجم ماه ذى الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمایندگان نجران پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند، به یکدیگر گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، معلوم مى شود که در ادعاى خود صادق نبوده و اطمینانى به نبوت خود ندارد، ولى اگر دیدید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده، معلوم مى شود که او راستگو و پیامبر خدا است؛ زیرا آنقدر به خود (و کار خود) ایمان دارد و احساس امنیت مى‌کند که عزیزان خود را آورده است.
هنوز نمایندگان نجران در این گفت‌وگو بودند که ناگهان چهره نورانى پیامبر(ص) نمایان شد. او فرزندش حسین(ع)را در آغوش دارد و دست حسن(ع) را در دست؛ على(ع) پیش رو و حضرت زهرا(س) پشت سر آن جناب حرکت مى‌کنند(5).
پیامبر اکرم(ص) پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا کردم، شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.» نمایندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به یکدیگر نگاه مى کردند؛ شکوه و جلال معنوى و الهى این پنج تن، همه را بر جاى خود میخکوب کرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره‌هایى مى‌بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگ‌ترین کوه‌ها را از جاى برکند، به‌سرعت کنده خواهد شد. هرگز درست نیست که ما با این چهره‌هاى نورانى و با فضیلت مباهله کنیم؛ چرا که عذاب الهى همه ما را نابود مى کند و چه بسا دامنه عذاب گسترش یابد و همه مسیحیان جهان را فرا گیرد و در روى زمین یک مسیحى باقى نماند.»
انصراف مسیحیان از مباهله
نمایندگان نجران با دیدن این وضع، بى‌درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغى را به عنوان «جزیه» به حکومت اسلامى بپردازند. پیامبر نیز درخواست آنان را پذیرفت و قرار گذاشتند که مردم نجران نیز از مزایاى حکومت اسلامى برخوردار شوند؛ در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: «عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مى شدند، صورت انسانى  خود را از دست داده و با آتشى که در بیابان برافروخته مى شد، مى سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران هم کشیده مى شد(6).»
فضیلت اهل بیت(ع) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شیعه و سنى تصریح کرده‌اند که پیامبر گرامى اسلام تنها کسانى را که همراه خود براى مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسین(ع)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(س) (نساءنا) و از میان مردان تنها على بن ابىطالب(ع)(انفسنا) بودند.
شهید قاضى نورالله شوشترى، در کتاب شریف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را در این باره بیان مى‌کند؛ سپس آیت‌الله مرعشى نجفى(ره) در پاورقى این کتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت نقل مى‌کند که معتقدند آیه مباهله در شأن و منزلت اهل‌بیت پیامبر(ص) نازل شده است؛ براى مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ که دومین صحیح از صحاح ششگانه عامه است ـ مى‌نویسد: «معاویه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمى‌گوئى؟ پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگى که على داشت و من آرزو مى‌کنم که یکى از آنها را دارا بودم...؛ ] یکى از آنها این بود که [چون آیه مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و على دعوت کرد؛ وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى؛ خداوندا ایشان اهل‌بیت من هستند.(7)»
داستان مباهله گواه بزرگى بر فضیلت و برترى این خانواده است. پیامبر(ص) از میان تمام صحابه و یاران خود، تنها این چند نفر را شایسته و مصداق آیه دانست و در کنار خود به میدان مباهله آورد.
عمومیت استفاده از مباهله
شکى نیست که آیه مباهله خطاب به پیامبر اسلام بوده و متضمن دستور کلى به مسلمانان براى انجام این عمل نمى‌باشد، ولى در آیات و روایات، منعى از انجام این عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلکه از روایات عمومیت این حکم استفاده مى شود؛ براى مثال از امام صادق(ع) روایت شده است که اگر مخالفان مذهبى سخنان و استدلال‌هاى شما را نپذیرفتند، آنها را به مباهله دعوت کنید.
راوى مى گوید: پرسیدم: چگونه مباهله کنم؟ امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن...؛ روزه بگیر و غسل کن و با کسى که مى‌خواهى مباهله کنى به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه‌اى و از اسرار نهان آگاه هستى و رحمن و رحیمى، اگر من حقى را انکار و باطلى را ادعا مى‌کنم، بلایى از آسمان بر من بفرست و اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى کند، بلایى از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد. به خدا سوگند! هیچ کسى را نیافتم که حاضر شود این گونه با من مباهله کند.(8)»
* مرکز مطالعات و پاسخگوئی به شبهات حوزه علمیه قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر. ک: فرهنگ جامع عربى، فارسى، ماده «بهل»؛ فرهنگ دانشگاهى، ترجمه المنجد الابجدى، ماده ى «بهل».
2. ر. ک: تفسیر نمونه، ج2، ص438.
3.  یاقوت حموى در معجم‌البلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.
4.  آل عمران، 61.
5. در برخى نقل‌ها آمده است که پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود و فاطمه به دنبال پیامبر و على(ع) پشت سر وى حرکت مى‌کرد. ر.ک: منشور جاوید، ج7، ص101.
6. بحارالانوار، ج21، ص285 به بعد.
7.  صحیح مسلم، ج7، ص120.
8.  اصول کافى، ج2، ص482.
۹۷/۰۶/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰