ایذاء
مقدمه
قال الله الحکیم : (ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدینا و الاخره : آنانکه خدا و رسول را به مخالفت آزار و اذیت میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده است .[۱۰۶]
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : (لا یحل للمسلم اءن یشیر الی اءخیه بنظره تؤ ذیه : برای مسلمان روا نیست ، به برادر مؤ من نوعی نگاه کند که موجب اذیت او شود[۱۰۷]
شرح کوتاه :
از آنجایی که خلائق عیال حق هستند و سر آمد آنها اهل ایمان است ، کسی که برای خلائق سودمند باشد نزد خدا محبوب است .
منشاء اذیت و آزار آنها را مخصوصا مؤ من بهر شکل از دشنام و تهمت و ستم ، و . . . فراهم کند انگار با خدا اعلان جنگ کرده است ، چنانکه در قیامت حق تعالی میفرماید :
(کجایند کسانی که در دنیا دوستانم را اذیت میکردند؛ عدهای برخیزند در حالی که صورتشان گوشت ندارد ، خداوند امر میکند آنان را به دوزخ بیندازند . )
پس پرهیز از هر نوع آزار به دیگران از پدر و مادر و همسایه و دوست لازم و ضروری است و اگر احیانا اتفاق افتد از طرف مقابل بخواهد او را ببخشد .
اذیت به امام سجاد علیه السلام
مردی شجاع در مدینه بود که همه را میخندانید و با مسخرگی رزق و معیشت خود را در میآورد .
جماعتی گفتند : خوب است امام سجاد را دعوت کنیم و قدری او را بخندانی ؛ شاید از گریههای زیاد لحظهای ساکت شود .
جمع شدند و رفتند خدمت امام ، که در راه حضرت را دیدند ، با دو نفر از غلامان میآمد . آن شخص عبای امام را از شانه اش جمع کرد و به شانه اش انداخت و همراهان شروع به خنده کردند .
امام فرمود : این کیست ؟ گفتند : مردی است که مردم را میخنداند و از آنها پول میگیرد .
فرمود : به او بگویید ، روز قیامت آنان که عمر خود را به بطالت گذرانیدند زیان میبرند .
بعد از این کلام آن شخص دست از اذیت و حرکات ناشایست کشید و به راه راست هدایت یافت .[۱۰۸]
قارون و موسی علیه السلام
حضرت موسی علیه السلام در راه ابلاغ رسالت بسیار رنج کشید و به انواع اذیت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و دیگران مبتلا بود تا جائی که قارون پسر عموی موسی علیه السلام از این قاعده آزار رساندن مستثنی نبود .
او ثروت زیادی داشت و به اندازهای داشت که چندین جوان نیرومند ، کلیدهای خزانه او را حمل و نقل میکردند ، و از خانهای گردن کلفتی بود که به زیر دستانش ظلم مینمود .
موسی علیه السلام مطابق فرمان خدا ، از او مطالبه زکات میکرد ، او میگفت : من هم به تورات آگاهی دارم ، و کمتر از موسی نیستم ، چرا زکات مالم را به او بپردازم !
سرانجام غرور قارون باعث شد که تصمیم خطرناکی گرفت ، و آن این بود که : به یکی زن فاحشه که خوش سیما و خوش قامت و فریبا بود گفت : صد هزار درهم به تو میدهم که فردا هنگامی که موسی برای بنی اسرائیل سخنرانی میکند در ملاعام بگویی موسی با من زنا کرد .
آن زن ، این پیشنهاد ناجوانمردانه را پذیرفت . فردای آن روز ، بنی اسرائیل اجتماع کرده بودند موسی تورات را به دست گرفته و از روی آن ، مردم را موعظه میکرد .
قارون با زرق و برق همراه اطرافیان خود در آن اجتماع شرکت نموده بود ، ناگهان آن زن برخاست ، ولی وقتی سیمای ملکوتی موسی علیه السلام را دید ، از تصمیم قبلی خود منصرف شد و با صدای بلند گفت :
ای موسی ، علیه السلام بدان که قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بنی اسرائیل بگویم تو مرا به سوی خود خواندهای تا با من زنا کنی . تو هرگز مرا به سوی خویش دعوت نکرد ای ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنین آلودگی منزه نموده است .
در این هنگام دل پر درد و رنج موسی شکست و درباره قارون چنین نفرین کرد : ای زمین قارون را بگیر و در کام خود فرو بر .
زمین به امر الهی دهن باز کرد و قارون و اموالش را به اعماق زمین فرو برد .
در نقل دیگر آمده است که : حضرت موسی مردم را به احکام و شریعت موعظه میکرد ، به این مطلب رسید :
کسی که زنا کند ولی همسر نداشته باشد صد تازیانه به او میزنیم ، و کسی که زنا کند و همسر داشته باشد ، او را سنگسار میکنیم تا بمیرد .
قارون برخاست و گفت : گر چه خودت باشی ؟ موسی فرمود : آری قارون گفت : بنی اسرائیل گمان میکنند که تو با فلان زن زنا کردهای !
موسی علیه السلام گفت من ؛ آن زن را به اینجا بیاورید ، اگر چنین ادعائی کرد ، طبق ادعایش عمل کنید .
آن زن را نزد موسی علیه السلام آوردند و موسی به او قسم داد که راست بگوید ، آیا من با تو آمیزش کردهام زن هماندم منقلب شد ، که با این تهمت پیامبر علیه السلام خدا را بیازارم ؛ با صراحت گفت : نه ، آنها دروغ میگوید ، قارون فلان مبلغ را به من داد تا چنین بگویم .
قارون سر افکنده شد و موسی به سجده افتاد و گریه کرد و گفت : خدایا دشمن تو مرا آزرد و خواست با تهمت مرا رسوا سازد ، اگر من رسول تو هستم مرا بر او مسلط گردان . . . و نفرین کرد و عذاب الهی یعنی زمین او را به کام خود فرو برد .[۱۰۹]
ایذاء مؤ من حرام است
(حسن بن ابی العلاء) گوید : من به همراه بیست نفر به سوی مکه حرکت کردیم و در هر منزلی از برای آنها گوسفندی میکشتم چون وارد بر امام صادق علیه السلام شدم ، حضرتش فرمود :
وای بر تو این حسین علیه السلام ، آیا مؤ منین را ذلیل میکنی و آنها را اذیت مینمایی عرض کردم : پناه میبرم به خدا از این موضوع فرمود : به من رسیده است که تو در هر منزلی گوسفندی از برای هم سفریهای خود میکشتی .
عرض کردم : آری ولکن به خدا قسم من برای خشنودی پروردگار این کار را میکردم حضرت فرمود : آیا نمیبینی در آنها کسانی هستند که دوست دارند دارای مال باشند و مانند تو آنها نیز نیکوئی کنند ، و حال آنکه قدرت ندارند ، و بر آنها گران می آید !
عرض کردم : توبه میکنم و دیگر این عمل را انجام نمیدهم حضرت فرمود : حرمت مؤ من نزد خدا بزرگتر است از هفت آسمان و هفت زمین و فرشتگان و کوهها و آنچه در آنهاست . [۱۱۰]
ایذاء به امیرالمؤ منین علیه السلام ایذاء به پیامبر است
(عمرو بن شاس اسلمی ) که از اصحاب (حدیبیه ) است روایت کرد که : من با علی علیه السلام به سوی یمن رفتیم در این سفر من از او رنجیدم و کینه اش در دلم جای گرفت .
همین که از سفر آمدیم ، در مسجد نزد مردم از برخورد علی علیه السلام شکایت کردم . سخنانم دهن به دهن به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید .
روزی صبح داخل مسجد شدم ، دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله با جمعی از اصحاب در مسجد میباشد . همین که مرا دید نگاه تندی به من کرد و همچنان نگاهش را ادامه داد تا نشستم .
آنگاه فرمود : ای عمرو به خدا سوگند مرا اذیت کردی ! عرضه داشتم پناه میبرم به خدا از اینکه ترا بیازارم .
فرمود : آری مرا آزردی ، چون هر کس علی علیه السلام را بیازارد مرا آزرده است .[۱۱۱]
متوکل
از بدترین (خلفاء بنی عباس متوکل ) بود که در ایذاء نسبت به امام هادی و سادات و شیعیان و قبر امام حسین علیه السلام و زوار قبرش کمال ستم را روا داشت .
فرماندار مدینه به نام (عبدالله بن محمد) به دستور متوکل آن قدر امام هادی را اذیت و اهانت کرد تا حضرت مجبور شدند نامهای به متوکل بنویسند .
بعد از مدتی متوکل به زور امام را از مدینه به سامراء انتقال داد و سپس مشغول به آزار حضرت شد شبی متوکل سعید دربان خود را طلبید و گفت : نصف شب نردبان بگذار وارد خانه امام شوید و تفتیش کنید اگر اسلحه و اموالی دارد بگیرد .
بر اثر سعایت ، متوکل جماعتی از ترکان را فرستاد تا به خانه امام هجوم بیاورند و هر چه یافتند بگیرند و امام را به مجلسش بیاورند . وقتی امام را به مجلس متوکل آوردند مشغول شراب خوردن بود و به حضرت شراب تعارف کرد و بعد گفت : برایم شعر بخوان . . . .
و بار دیگر حضرت را حاضر به مجلس خود کرده و دستور داد (چهار نفر غلام خزر جلفی )[۱۱۲]بر امام شمشیر زدند اما امام با قدرت امامت و معجزه این بلیه را از خود دفع کردند .
در سال ۲۳۷ متوکل امر کرد قبر امام حسین را خراب کنند و خانههای اطراف قبر را از بین ببرند و زراعت کنند و منع کرد و گفت : هر کسی به زیارت امام حسین بیاید دست و یا پای او را ببرند ! !
متوکل (عمر بن فرج ) را فرماندار مکه و مدینه کرد و او به دستور متوکل ، مردم را از احسان به سادات منع میکرد به حدی که مردم از ترس جان ، کمک به سادات نمیکردند؛ و چنان کار اولاد امیرالمؤ منین علیه السلام سخت شده که زنهای علویه تمام لباسهای ایشان کهنه و پاره شده بود و یک لباس سالم نداشتند که نماز در آن بخوانند مگر یک پیراهن کهنه برایشان باقی مانده بود .
هر گاه میخواستند نماز بخوانند به نوبت یکی آن پیراهن را میپوشید نماز میخواند بعد از نماز از تن در میآورد و دیگر برای نماز میپوشید . و به چرخ ریسی مشغول بودند آن قدر این سختی و اذیت ادامه داشت تا منتصر به دوستی امیرالمؤ منین پدر خود متوکل را با شمشیر به قتل رساند[۱۱۳]