معلولیت انسان در قرآن و منابع روایی فریقین
سؤال:
با
توجه به اینکه گروه زیادی از مردم دنیا دچار نقص عضو بوده؛ آیا در قرآن و
منابع روایی فریقین به ابعاد آن پرداخته شده و اساسا چه توصیه هایی در
راستای بهبود زندگی این گروه شده است.
جواب:
معلولیت
به عنوان نقص جسم که شخص را از مواهب برخوردار دیگران محروم ساخته؛ از
زوایای مختلف قابل بررسی است. صرف نظر از بررسی علل آن، آنچه بیش از همه
تاثیر گذار در زندگی شخص معلول است توجه به قابلیّت های خود و تلاش برای
رسیدن به اهداف قابل وصول زندگی، و دیگر نقش جامعه (اعم از حاکمیت و سایر
مردم) در مواجهه و برخورد با این قشر از افراد جامعه در راستای بهبود شرایط
زندگی آنهاست.
قرآن کریم وجود نواقص در زندگی انسان را امتحانی از جانب پروردگار بیان فرموده است.(1) چنانکه می فرماید: «وَ
لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ
الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛
الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا
إِلَیْهِ راجِعُونَ؛ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ
رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مالها وجانها و میوه ها آزمایش مى کنیم؛ و بشارت ده به استقامت کنندگان!آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خدائیم؛ و به سوى او باز مى گردیم !اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هدایت یافتگان هستند!(2)
در
این آیه یکی از مصادیق امتحان نقص در انفس و جان بیان شده؛ اما چنین امری
مانع سلوک معنوی و سیر به کمال نبوده؛ لذا قرآن کریم صابرین را بشارت به
پاداش الهی داده است.
قرآن کریم تقوا را عامل برتری
افراد در نزد پروردگار دانسته؛ لذا ممکن است شخص معلولی به مراتب دارای
جایگاه والاتری در نزد خدای متعال بوده باشد: «یا
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ
جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ
اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر»؛
اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها
قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى ترین
شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است.(3)
بر این اساس در دستورات به مکلفین از برخورد نامناسب با کسانی که نقص عضو داشته و یا تمسخر دیگران نهی نموده است؛ چنانکه می فرماید: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى؛ أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى؛ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى؛ أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى»؛
چهره درهم کشید و روى برتافت! از اینکه نابینایى به سراغ او آمده بود، تو
چه مىدانى شاید او پاکى و تقوى پیشه کند؟ یا متذکر گردد و این تذکر به حال
او مفید باشد.(4)
«یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ
یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ
خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا
بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ
یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون»؛ اى
کسانى که ایمان آورده اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره
کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان
بهتر از اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید و با
القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى پس از
ایمان نام کفرآمیز بگذارید و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند.(5)
قرآن کریم سنتهای غلط فرهنگی رایج در زمان جاهلیت در تبعیض میان افراد سالم و معلول را زیر سوال برده چنانکه می فرماید: «لَیْسَ
عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى
الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ
بُیُوتِکُم»؛ بر
نابینا و افراد شل و بیمار گناهى نیست (که با شما هم غذا شوند) و بر شما
نیز گناهى نیست که از خانه هاى خودتان (خانه هاى فرزندان یا همسرانتان که
خانه خود شما محسوب مى شود بدون اجازه خاصى) غذا بخورید...(6)
و در آیاتی دیگر بر اساس ملاک تکلیف، برخی تکالیف را از آنها ساقط دانسته است: «
أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها...اِلاَّ
الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا
یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلا»؛
آیا زمین خداوند وسیع نبود تا در آن (از محیط کفر به محیط اسلام) مهاجرت
کنید؟... مگر ناتوان شدگان از مردان و زنان و کودکان (در دست قدرتى حاکم
یا جوّى مانع از تحصیل معارف) که هیچ چارهاى نداشته و به هیچ نحوى (براى
هجرت) راه نیابند.(7) «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَج»؛بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند). (8)
توجه به معلولیت در روایات
در
کتب روایی هر چند باب مستقلی برای افراد معلول اختصاص داده نشده؛(9) اما
در روایات متعددی به ابعاد مختلف نقص عضو اشاره شده است، از امتحان بودن
آن، وظیفه ی شخص معیوب؛ وظیفه ی حکومت و مردم سالم در مقابل افراد علیل. که
برخی از آنها بیان می گردد.
1. جانشینی «ابن مکتوم» نابینا در مدینه در غیاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم):
«ابن مکتوم» در غزوه ی «احد» و «حمراء الاسد» و «بنی نضیر» و «الکدر» و «بحران» و «خندق» و «بنی قریظة» و
«بنی لحیان» و «الغابة» و «حدیبیة» و «فتح» و «حنین» و «طائف» و «حجة
الوداع»، جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه بود(10) جانشین قرار
گرفتن چنین شخصی بیانگر آن است که نابینا بودن مانع قابلیت های دیگر شخص در
راستای فعالیتهای اجتماعی نخواهد بود.
2. ارسال آموزگار نابینا به مدینه:
«مصعب
بن عمیر» از کسانی است که در مکه اسلام را پذیرفت. پیامبر اکرم (صلی اللّه
علیه و آله و سلم) او و «ابن ام مکتوم» نابینا را به عنوان سفیران خویش به
مدینه فرستاد تا انصار و اهالی مدینه را قرآن بیاموزند. اینان اولین کسانی
بودند که جهت آموزش قرآن به مدینه رفتند.(11)
3. مؤذن نابینا:
«بلال حبشی»، «ابومحذوره» و «ابن ام مکتوم» که شخصی نابینا بود از مؤذنان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده اند.
4. مشارکت در جهاد:
«عمر
بن جموح» با اینکه از ناحیه پا لنگ بود و جهاد بر وی واجب نبود، اما در
جنگ احد با اصرار فراوان از پیامبر خواست که در جنگ شرکت کند. تا اینکه با
درخواست او موافقت شد و در احد به شهادت رسید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه
وآله) پس از شهادت وی خطاب به او گفتند: «گویا ترا می بینم که با پای سالم
در بهشت قدم می زنی».(12).
5. مشارکت در نماز جماعت:
روایاتی که بیان می دارد شخص نابینا در صورت امکان می بایست در نماز جماعت شرکت کند و نمی بایست از عبادات جمعی دور بماند. در
این باب دو روایت در منابع شیعی و سنی است: روایت اول که از «ابن ام
مکتوم» است که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سوال نمود من شخصی نابینا و
منزلم نیز از مسجد دور است، آیا اجازه می دهید در منزل خود نماز بگزارم و
در جماعت حاضر نشوم؟ حضرت فرمودند: آیا صدای اذان را می شنوی؟ وی پاسخ مثبت
داد و پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمودند رخصتی برای تو نمی بینم.(13)
در
روایت دیگری که در منابع شیعی نقل شده شخص نابینایی از حضرت سوال نمود چه
بسا من صدای اذان را می شنوم؛ اما کسی را نمی یابم که مرا به مسجد برساند.
حضرت در پاسخ وی فرمودند: طنابی از منزلت به مسجد وصل نما و در جماعت حاضر
شو.(14) که در این روایت تاکید بر این شده که به هر صورت که شده شخص نابینا
خود را به مسجد برساند.
6. خیر بودن نسبی نابینایی برای فرد:
روایت
«عثمان بن حنیف» که بیان می دارد نابینایی از پیامبراکرم(صلی الله علیه
وآله) طلب دعا برای بهبودی و شفای خود نمود؛ اما پیامبر (صلی الله علیه
وآله) فرمود که چنین حالی برای توبهتر است؛ هر چند که اگر بخواهی برای تو
دعا می کنم؛(15)
7. مراقبت در رفتار با اهل بلا:
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد نگاه به کسانی که چهره ی نامناسبی به
واسطه ی بیماری داشته بیان فرمودند: به اهل بلاء و جذامیان نگاه طولانی
میندازید؛ زیرا که چنین امری آنان را محزون می سازد.(16)
8. بیان ثواب برای کمک به معلولین:
رسول
خدا فرمودند: «هر کس معلولی را در کارهایش کمک کند، خدا در کارش به او کمک
دهد و در قیامت فرشته هائى روا دارد که او را در گذر از هراسها کمک
دهند».(17)
9. وظیفه ی حکومت نسبت به معلولین:
در نامه امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر در خصوص طبقه ی گرفتار و محروم جامعه آمده است: «سپس
خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره اى
ندارند، [و عبارتند] از زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان.
...مبادا سر مستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد، که هرگز انجام
کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیت هاى کوچکتر نخواهد بود.
همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ویژه امور
کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمى آیند و دیگران
آنان را کوچک مى شمارند و کمتر به تو دسترسى دارند. براى
این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خدا ترس و فروتنند فردى را انتخاب
کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع
مشکلاتشان به گونه اى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى...».(18)
و...
که
مجموع این اخبار بیانگر وظیفه ی شخص معلول و جامعه و حاکمیت نسبت به او
بوده که در صورت رعایت این امور سختی تحمل نقص بر شخص معلول آسانتر گشته و
زمینه ی زندگی عادی او همچون سایر افراد اجتماع میسر می گردد.
پی نوشت:
1. هر چند که چنین امری به معنای نفی اسباب و مسببات عادی و نقش اختیار انسان نیست.
2. البقرة/157-155.
3. الحجرات/49/13.
4. عبس/4/80.
5. الحجرات/11/49.
6. النور/61/24.
7. النساء/98/4.
8. الفتح/17/48.
9. البته در کتب روایی بابی در نحوه معاشرت با نابینایان و زمین گیران و صاحبان بیماری های مسری اختصاص داده شده؛ همچنان که مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج72، ص14)، بابی را به این عنوان اختصاص داده و یازده روایت در ذیل آن آورده است. همچنین مرحوم کلینی در کافی(ج2، ص567، ط: الاسلامیة) بابی را در رابطه با دعا به هنگام بروز بیماری ها و امراض اختصاص داده اند و نوزده روایت در ذیل آن نقل نموده اند.
10. المغازی، الواقدی،ج1، ص8.
11. ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص601، دار الجیل – بیروت.
12. احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، ج37، ص247، مؤسسة الرسالة - لبنان - بیروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق: عَنْ أَبِی قَتَادَةَ: أَنَّهُ حَضَرَ ذَلِکَ قَالَ: أَتَى عَمْرُو بْنُ الْجَمُوحِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَ رَأَیْتَ إِنْ قَاتَلْتُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى أُقْتَلَ أَمْشِی بِرِجْلِی هَذِهِ صَحِیحَةً فِی الْجَنَّةِ؟، وَکَانَتْ رِجْلُهُ عرْجَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ:" نَعَمْ". فَقَتَلُوهُ یَوْمَ أُحُدٍ هُوَ وَابْنُ أَخِیهِ وَمَوْلًى لَهُمْ، فَمَرَّ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ:" کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکَ تَمْشِی بِرِجْلِکَ هَذِهِ صَحِیحَةً فِی الْجَنَّةِ". فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهِمَا وَبِمَوْلَاهُمَا فَجُعِلُوا فِی قَبْرٍ وَاحِدٍ».
13. احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، ج24، ص243، مؤسسة الرسالة - لبنان - بیروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق: «حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ، حَدَّثَنَا شَیْبَانُ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی رَزِینٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمِّ مَکْتُومٍ، قَالَ: جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کُنْتُ ضَرِیرًا، شَاسِعَ الدَّارِ، وَلِی قَائِدٌ لَا یُلَائِمُنِی، فَهَلْ تَجِدُ لِی رُخْصَةً أَنْ أُصَلِّیَ فِی بَیْتِی؟ قَالَ:" أَتَسْمَعُ النِّدَاءَ؟" قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ:" مَا أَجِدُ لَکَ رُخْصَةً».
14. طوسى، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، 10جلد، ج3، ص266، دار الکتب الإسلامیة - ایران - تهران، چاپ: 4، 1365 ه.ش: عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: «هَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِإِحْرَاقِ قَوْمٍ فِی مَنَازِلِهِمْ کَانُوا یُصَلُّونَ فِی مَنَازِلِهِمْ وَ لَا یُصَلُّونَ الْجَمَاعَةَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی ضَرِیرُ الْبَصَرِ وَ رُبَّمَا أَسْمَعُ النِّدَاءَ وَ لَا أَجِدُ مَنْ یَقُودُنِی إِلَى الْجَمَاعَةِ وَ الصَّلَاةِ مَعَکَ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «شُدَّ مِنْ مَنْزِلِکَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَةَ».
15. نسائى، احمد بن على، السنن الکبرى، 7جلد،ج6، ص169، ح:10495، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون - لبنان - بیروت، چاپ: 1، 1411 ه.ق: « عَنْ عُمَارَةَ بْنِ خُزَیْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَیْفٍ أَنَّ رَجُلًا ضَرِیرَ الْبَصَرِ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ: ادْعُ اللَّهَ (تَعَالَى) أَنْ یُعَافِیَنِی قَالَ: إِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ وَ إِنْ شِئْتَ صَبَرْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ قَالَ: فَادْعُهُ فَأَمَرَهُ أَنْ یَتَوَضَّأَ فَیُحْسِنَ وُضُوءَهُ وَ یَدْعُوَ (بِهَذَا) الدُّعَاءِ «اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ إِنِّی تَوَجَّهْتُ بِکَ إِلَى رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ فَتَقْضِی لِی اللهُمَّ شَفِّعْهُ فِیَّ».
16. المجلسی، بحار الانوار، ج72، ص15، داراحیاء التراث العربی: «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه وآله»: لَا تُدِیمُوا النَّظَرَ إِلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ وَ الْمَجْذُومِینَ فَإِنَّهُ یَحْزُنُهُمْ».
17. المجلسی، بحار الانوار، ج72، ص21، داراحیاء التراث العربی.
18. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة / ترجمه دشتى، 1جلد، ص583، مشهور - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1379ش.