گدای مشهوری بود به نام «عباس دَوس» که در گدایی مشهور بود.روزی در حمام جوانی به نزد او آمد و گفت:«میخواهم از تو گدایی یاد بگیرم و شاگرد تو باشم»
عباس دَوس گفت:«گدایی شاگردی نمیخواهد، فقط سه قانون مهم دارد:
۱- گدایی کن از هر کسی که باشد۲- گدایی کن هرجا که باشد۳- حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد»
سپس عباس دَوس وارد حمام شد و به نورهخانه رفت تا موهای زائد بدنش را از بین ببرد.
ناگهان همان جوان به در زد و گفت: « در راه خدا به من کمک کنید!!!»عباس گفت: «من عباس دوس ، استاد همهی گدایان هستم. از من هم گدایی میکنی؟!!گفت: «خودت گفتی گدایی کن از هر کسی که باشد!!!پرسید: «آخر در نورهخانهی حمام که من لخت مادرزادم؟»گفت: «خودت گفتی گدایی کن هرجا که باشد!!»
پرسید: «فعلاً مقداری نوره(واجبی) و موی زائد!! بدنم موجود است. قبول میکنی؟»جوان دستش جلو آورد و گفت: «قبول میکنم!! خودت گفتی حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد!!»
عباس دوس گفت: «احسنت که یک روزه توانستی تمام درسهای من را یاد بگیری!» لطائفالطوائف