پرسش:
برخی از فلاسفه خداباور معتقدند انسانها دارای اختیار هستند و خدا این
اختیار را به آنها داده است تا آنها بتوانند از میان خیر و شر یکی را
انتخاب کنند. برای اینکه در مورد انسانها بتوان قضاوت کرد لازم است که آنها
مختار باشند زیرا اگر مختار نباشند تنبیه کردن آنها در مورد چیزی که برای
انجام یا عدم انجام آن دارای اختیاری از خود نبوده اند غیر عادلانه است. و
از عدالت و نیکی خدا انتظار میرود که انسانها را موجوداتی مختار خلق کرده
باشد و این همین اختیار انسانها است که موجب وقوع شر میشود. بنابر این
خداوند با مختار کردن انسانها اجازه وقوع مقداری شر داده است تا خیر
بزرگتری حاصل شود، لذا شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند نه غیر
اخلاقی.
در پاسخ به این اعتراض میتوان گفت نخست اینکه در مختار بودن
انسانها در صورت وجود خدا میتوان بسیار شک کرد و این موضوع مورد توافق نیست
و خداباور باید این مسئله را قبل از استفاده اثبات کند که در صورت وجود
خدایی که علیم است چگونه میتوان اختیار را برای انسان متصور شد. در امکان
اختیار حتی برای خود خدا نیز شک وجود دارد و میتوان اثبات کرد که خدا خود
نیز مختار نیست، چه برسد به اینکه بخواهد موجودات مختاری خلق کند. دوم،
وجود اختیار را برای ادامه بحث برای انسان درست فرض میکنیم. آیا این اخلاقی
است که خدا با علم به اینکه دادن اختیار به انسانها موجب وقوع شر میشود به
آنها اختیار بدهد؟ شاید بتوان از خداباور پذیرفت که وجود اختیار برای عادل
بودن خدا ضرورت دارد اما آیا تام الاختیار بودن انسان نیز ضرورت دارد؟ خدا
اگر اخلاقمدار میبود نباید اختیار وقوع چنین شرهایی را به انسانها میداد،
درست مانند اینکه ما بگوییم شخصی که اسلحه ای را به دست گرفته است و آنرا
به سوی مردم نشانه گرفته است را نباید متوقف کرد زیرا او باید مختار باشد
تا بتواند مرتکب جرم شود. جلوگیری نکردن از وقوع این شر قطعاً کاری غیر
اخلاقی است و اخلاقمدار بودن شخصی که قادر به جلوگیری از آن بوده است را
زیر سوال میبرد.
چهارم اینکه این سنت شر مصنوعی را هدف گرفته است، در
حالی که تمامی شرهای جهان مبتنی بر اختیار انسانها نیستند، انسانها معمولاً
نقش چندانی در گسترش ویروس ها، زلزله ها، سیل ها، طوفانهای سهمگین،
خشکسالی و تقریباً تمام شرهای طبیعی ندارند. لذا اگر هم فرض کنیم وجود
اختیار باعث میشود شرهای مصنوعی به شرهای اخلاقی تبدیل شوند، این اختیار
هرگز نمیتواند شرهایی طبیعی را به شرهای اخلاقی تبدیل کند. لذا سنت اختیار
در نهایت اگر تمامی مسائل پیشین نیز حل شوند نمیتواند مسئله وجود شر غیر
اخلاقی را حل کند.
پاسخ:
شبهه ای که مطرح شد، چندین محور داشت که از این قرار است:
نخست. انحصار پاسخ فلاسفه در شرور اخلاقی
دوم. تبیین پاسخ فلاسفه به شرور اخلاقی
سوم. عدم انحصار شرور در شرور اخلاقی
چهارم.مختار نبودن انسان در فرض وجود خداوند.
پنجم. مختار نبودن خداوند
ششم.غیر اخلاقی بودن دادن اختیار به بندگان
هفتم. مسئولیت غیر مستقیم خداوند در پدید آمدن شرور اخلاقی
هشتم. خیر نبودن شرور طبیعی
در پاسخ به این سوال لازم است به تمام محورهای مطرح شده توجه کنیم. بنابراین یک به یک به این مسائل اشاره میشود.
اما
یک نکته مهم این است که چون این شبهه متضمن اسناد مطالبی به خداباوران است
ولی این اسنادها بدون ارجاع هست، بنابراین در بررسی آنها، به نظر مشهور
خداباورانی که به آن مطالب پرداخته اند اشاره میشود.
محور نخست. انحصار یاعدم انحصار شرور
در اولین محور، شبهه مطرح شده متضمن آن است که فلاسفه با طرح مسئله اختیار و سنت اختیار، در صدد پاسخ به معضل شر هستند. در حالیکه این نسبت صحیح نیست. اندیشمندانی که به مسئله شرور پرداخته اند، برای شر انواع و اقسامی را معرفی کرده اند. بر اساس دیدگاه ایشان، حداقل دو نوع شر در عالم وجود دارد: شر اخلاقی و شر طبیعی. شرور دیگری نیز هست که در اینجا محل بحث ما نیست.
مثلا
در فلسفه غرب، سنت آگوستین از متکلمان مسیحی (۳۵۴ - ۴۳۰م)، حدود دو قرن
پیش از اسلام، شر را به دو قسم تقسیم کرده است: شر طبیعی و شر اخلاقی، یعنی
شری که برخاسته از اختیار آدمی است(1)
همانطور
که میبینید معمولا فلاسفه و متکلمان، در کنار طرح شرور اخلاقی و استناد
آنها به اختیار انسان و حق انتخاب ایشان، از شرور طبیعی نیز غفلت نداشته
اند.
دوم. تبیین پاسخ فلاسفه به شرور اخلاقی
در ادامه شبهه، تبینی از پاسخ مبتنی بر اختیار به شرور ارائه شده است.
بر اساس این تبیین، خداوند به انسانها اختیار داده است، وگرنه برای مجازات آنها عدالت او مخدوش میشد.
این نسبت نیز نادرست است. خلاصه تبیین فلاسفه از این دلیل اینگونه است:
م1. شرور اخلاقی، ناشی از سوء استفاده از اختیار انسان است.
م2. وجود اختیار برای انسان یک امر ضروری است.
بنابراین شرور اخلاقی، امری است ضروری به واسطه اینکه مستند به امری ضروری شده است.
مقدمه نخست که واضح است.
اما
مقدمه دوم، نیاز به تبیین دارد. تبیین فلاسفه و دینداران بیشتر ناظر به
این بخش است. به عنوان مثال، برخی اینچنین استدلال کرده اند:
م1. خداوند متعال حکیم است. پس
م2. او از آفرینش انسان هدفی داشته است.
م3.
هدف از آفرینش انسان، به اذعان خود خداوند، رسیدن به مقام عبودیت یا معرفت
حق تعالی و به طور خلاصه رسیدن به کمال لایق انسان است.
م4.
رسیدن به این مقامات نفسانی، بر اساس خواست خداوند، نیازمند انجام کارهای
اختیاری است. در پرتو این کارهای اختیاری است که انسان میتواند گام به گام،
به این هدف نزدیکتر شود.
م5. حکیم کسی
است که هم هدف دارد و هم عوامل رسیدن به هدف را مهیا میکند و موانع رسیدن
به هدف را(به تناسب هدفی که دارد) برطرف میکند.
بنابراین، وجود اختیار برای رسیدن به کمال ضروری است.(2)
بنابراین مشخص میشود که ضرورت وجود اختیار به واسطه این نیست که اگر انسان مختار نباشد عدالت خداوند مخدوش میشود.چرا که این اول کلام است. چه کسی گفته که اگر انسان مختار نباشد، او مجازات میشود.این
مسئله اتفاقا یکی از شواهد مختار بودن انسان است چرا که اگر او مختار
نباشد، قطعا مجازات نخواهد شد. در حالیکه در متون دینی بارها انسانهای مجرم
به مجازات تهدید شده اند. بنابراین از وجود مجازات متوجه میشویم که اختیار
وجود دارد.
اما شاهد بودن با علت بودن فرق دارد.به عبارت دیگر، اینکه ما مجازات نمیشویم، علت این نیست که باید مختار باشیم بلکه شاهد این است که مختار هستیم. در نتیجه، ضرورت وجود اختیار، مستند به عدل خداوند نیست بلکه مستند به حکمت الهی است. بدین ترتیب مشخص شد که تبیینی که در شبهه از پاسخ فلاسفه ارائه شده است تا چه حد سطحی و ضعیف است.
از اینجا وارد بررسی نقدهای مطرح شده بر این تقریر میشویم.
جنبه سوم: عدم انحصار شرور در شرور اخلاقی
به
دنبال طرح ناقص از پاسخ خداباوران به مسئله شرور، این اشکال پیش می اید که
مگر شرور منحصر به شرور اخلاقی است که این پاسخ قانع کننده باشد.
اما
پاسخ این مسئله در جنبه اول داده شد.فلاسفه و خداباوران عموما شرور را به
دو بخش عمده تقسیم میکنند و کسی آنها را منحصر به شرور اخلاقی ننموده
است.البته هستند برخی که شرور طبیعی را اموری عدمی یا پنداری میدانند ولی
این بدان معنا نیست که تمام شرور را منحصر به شرور اخلاقی کنند.
چهارم.مختار نبودن انسان در فرض وجود خداوند.
در
این بخش ادعا شده است که وجود خداوند علیم، جایی برای اختیار انسان باقی
نمیگذارد. به نظر میرسد که این مسئله ناظر به شبهه ناسازگاری قضا و قدر
علمی و اختیار انسان است. همان که در بیت معروف منسوب به خیام منعکس شده
است:
می خوردن من حق ز ازل میدانست*** گر می نخورم علم خدا جهل بود
اگر
این مد نظر باشد درست نیست و هیچ ناسازگاری ای بین علم خداوند و اختیار
انسان وجود ندارد. چرا که خداوند، علم به واقعیت با تمام قیود و شروطش
دارد. میداند که فلان کار را انسان با اختیار خود یا بدون اختیارش و از سر
اجبار انجام میدهد. یعنی فعلی که متعلق علم خداوند است یک فعل بدون قیود و
لواحقش نیست بلکه زمان و مکان و قیودش همراهش هست از جمله اختیاری بودن یا
نبودن آن. بنابراین علیم بودن خداوند به هیچ وجه منافاتی با اختیار انسان
ندارد و عمل انسان را اجباری نمیکند.
پنجم. مختار نبودن خداوند
در
ادامه ادعا شده است که خداوند مختار نیست، اما هیچ تبیینی برای این مسئله
ارائه نشده است. اینکه خداوند مختار نیست به چه دلیل و با چه بیانی است.
بنابراین ادعایی مبهم و غیر مستند است. در نتیجه نیازی به پرداختن بدان
نیست.
اما خداباوران برای اثبات مختار بودن خداوند ادله چندی اقامه کرده اند. از جمله بیان کرده اند:
م1. موجود که مختار نیست، تحت سیطره و اجبار موجود دیگر کارهایش را انجام میدهد.
م2. قدرت خداوند متعال، مطلق است و هیچ چیزی و هیچ کسی نمیتواند او را عاجز کند.
بنابراین اگر خداوند متعال مختار نباشد، قدرت او مطلق نخواهد بود. در حالیکه او قادر مطلق است. پس او مختار نیز هست.
ششم.غیر اخلاقی بودن دادن اختیار به بندگان
در
این مطلب، بیان شده است که حتی اگر مختار بدون انسان ممکن باشد، دادن این
اختیار به انسانها نادرست و غیر اخلاقی است. در پاسخ بدین اشکال،
اندیشمندان بدین صورت پاسخ داده اند که در مورد انسانها دو راه وجود داشت:
راه
نخست این بود که به خاطر اینکه برخی انسانها از اختیار خود سوء استفاده
میکنند، انسانها را غیر مختار خلق میکرد. راه دوم همین بود که روی داده
است، یعنی انسانها مختار خلق شوند.
هر یک از این دو راه، از جهتی شر و
از جهتی خیر هستند. راه نخست، از این جهت که مانع وقوع شرور اخلاقی میشود،
خیر شمرده میشود. ولی از این جهت که انسانها دیگر نمیتوانستند به کمال خود
برسند، شر شمرده میشد. راه دوم نیز از این جهت که زمینه تحقق شرور اخلاقی
را ایجاد میکرد، شر شمرده میشود و از جهت اینکه زمینه ساز رسیدن به کمال
است، خیر شمرده میشود.
باتوجه به اینکه هر دو راه، نقاط ضعفی دارد و
متضمن شروری هست، انتخاب بین انها، انتخاب بین خیر و شر(خوب و بد) نیست.
بلکه انتخاب بین شر و شرتر(اشرّ) است.
اینک، باید دید کدام یک از این دو راه شر بیشتری دارد. راه نخست، بدین جهت که جلوی کمال انسان را میگیرد از چند جهت ایراد دارد:
نخست. جلوی تحقق هدف الهی از خلقت انسان(رسیدن به کمال) را میگیرد.
دوم. جلوی رسیدن به کمال لایق موجود را می گیرد. در حالیکه هر موجودی، فطرتا و ذاتا به سمت کمال تمایل دارد.
این دو ایراد، در صورت عدم وجود اختیار به هیچ وجه قابل تدارک و رفع کردن نیست.
اما راه دوم، تنها از یک جهت ایراد دارد.
ایرادش
این است که باعث ازار و اذیت دنیوی برخی انسانها میشود.در حالیکه این
ایراد و اشکال نیز قابل حل است، زیرا با وجود عوضی که خداوند در قبال سختی
هایی(که انسانها در دنیا از سوء عمل دیگران) کشیده اند، اذیت و آزار دنیوی
مظلومان تدارک می شود. علاوه بر اینکه این عوض به قدری بیشتر از میزان
خسارت و اذیت دنیوی آنهاست که اگر انسان از آن مطلع شود هر آینه آرزو میکند
که از نعمتهای دنیوی کمتری بهره مند میشد و به جایش عوض الهی در آخرت
نصیبش میشد. چنانکه در روایتی از امام صادق(علیه السلام) به خوبی به این
مسئله اشاره شده است:
إنّ اللّهَ جلَّ ثناؤهُ
لَیَعتَذِرُ إلى عَبدِهِ المؤمنِ الُمحْوِجِ فی الدنیا کما یَعتَذِرُ الأخُ
إلى أخیهِ ، فیَقولُ : وعِزَّتی وجَلالی ، ما أحوَجتُکَ فی الدنیا مِن
هَوانٍ کانَ بِکَ عَلَیَّ ، فارفَعْ هذا السَّجْفَ فانظُرْ إلى ما
عَوَّضتُکَ مِن الدنیا . قالَ : فَیَرفَعُ فیَقولُ : ما ضَرَّنی ما
مَنَعتَنی مع ما عَوَّضتَنی؟!
(در روز
قـیـامت) خـداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان که برادرى از برادرش پوزش مىخواهد،
از بنده مؤمن نیازمند خود در دنیا، دلجویی میکند و مىفرماید: به عزّت و
جلالم سوگند که من تو را در دنیا از سر خواریت نزد من، محتاج نکردم. اکنون
این سرپوش را بردار و ببین به جاى دنیا به تو چه دادهام. او سرپوش را
بردارد و گوید: با این عوضى که به من دادى مرا چه زیان اگر آنچه را در دنیا
از من گرفتى.(3)
البته نیاز به گفتن نیست که این مطلب به
هیچ وجه به معنای پذیرش ظلم و انظلام نیست. بلکه بدین معناست که اگر انسان
درمظلوم شدن خودش تقصیری نداشته باشد و راهی برای تحت ظلم نبودن نداشت،
خداوند این اذیت و ازار را در آخرت برایش جبران میکند. بنابراین مشخص میشود
که انتخاب راه دوم بهتر از راه نخست است و ترجیح خیر کثیر بر شر قلیل است.
یعنی رسیدن به کمال به خودی خود آنچنان خیرات دارد که وجود شرور اندکی( از
نظر کمّی و کیفی) که در زندگی دنیوی کوتاه مدت هر انسان وجود دارد، مانعی
برای تحققش ایجاد نمیکند.
هفتم. مسئولیت غیر مستقیم خداوند در پدید آمدن شرور اخلاقی
آخرین
مسئله ای که طرح شده این است که مختار بودن انسان و استناد کارهای شر او
به خودش، نافی مسئولیت خداوند نیست. بدین معنا که خداوند نیز با دادن این
اختیار به انسانها به صورت غیر مستقیم در پدید آمدن شرور اخلاقی دخیل بوده
است و نمیتوان مسئولیت این کارها را از خودش سلب کند. اما این مسئله نیز
نادرست است.
پاسخ این مطلب که تحت عنوان رابطه اختیار خداوند با اختیار انسان در سنت فلسفی و کلامی مطرح شده است، اینچنین است که
اولا:
هیچ یک از فلاسفه و متکلمان، اراده خداوند و دخالت آن در اختیار انسان را
رد نکرده اند. بلکه با توضیح نحوه این رابطه به این اشکال پاسخ داده اند که
ثانیا:
رابطه اراده خداوند با انسان، رابطه طولی است. یعنی خداوند صرفا به
انسانها قدرت و اراده انجام کار را داده است. نه اینکه خودش مستقیما در تک
تک کارهای انها دخیل باشد. خداوند با اعطای علم و آگاهی و اختیار و با نشان
دادن راه درست و نادرست به انسانها، و با نهی کردن از پرداختن به کارهای
ناشایست و ظلم در حق دیگران و با وعده و وعیدهایی که نسبت به نتیجه اعمال
انسانها بدانها داده است، در نهایت انسان را مخیر کرده است که کدام راه را
برگزیند. در نهایت این انسان است که راه خود را انتخاب میکند و خداوند نه
او را بر ایمان و نه بر کفر، مجبور نمیکند.
نکته آخر هم اینکه این دنیا،
همه هستی انسان نیست. زندگی این دنیا نیز همه زندگی انسان نیست. انسان
قرار است در این دنیا 70 سال زندگی کند و هیچ کسی در این دنیا جاودان نیست.
همه به سوی خداوند میروند و نتیجه عمل خود را در آنجا میبینند.
بنابراین،
اگر زندگی ما منحصر در همین دنیا بود و انسانها منحصر در انسانهای خلافکار
بود و هیچ عوضی هم برای خسارتهای انسانهای مظلوم وجود نداشت،میتوانستیم
"دادن اختیار به انسانهای مجرم" را همچون دادن چاقو در دست یک خلافکار
بدانیم. در حالیکه نه همه انسانها مجرم و ظالم در حق دیگران هستند. نه
انسانهای مجرم همیشه در حال جرم و ظلم هستند و نه زندگی انسان منحصر به این
دنیاست علاوه بر اینکه خسارت انسانها در این دنیا، جبران خواهد شد، آن هم
به بهترین نحو.
پی نوشتها:
1. augustine, Saint, The Augustine Catechism: The Enchiridion on Faith, Hope and Charity, pp ۶۹ - ۷۲, ch ۱۱
2. جان هیک، فلسفه دین، بهزاد سالکی
3. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، چاپ پنجم، جلد2، صفحه 264
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64894&p=1019413&viewfull=1#post10