منظور از حقیقت اسماء الهی که حضرت آدم علیه السلام آنها رابیان کردکه موجب شگفتی ملائک گردید چه بود؟
پاسخ:
در بیان
اینکه منظور از «اسماء» در آیه شریفه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ
کُلَّهاثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی
بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»(1) چیست و خداوند متعال نام چه
چیزهایی را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم نمود،میان مفسران اقوالی نقل
شده است.
بنابر دیدگاه بیشتر مفسّران؛ نام تعدادی از موجودات یا همهی
موجودات به تنهایی فضیلت آن چنانی نیست که خداوند متعال بخواهد به وسیلهی
آن لیاقت و شایستگی حضرت آدم علیه السلام را برای جانشینی و خلافت در زمین
ثابت کند. همچنین آگاه نبودن فرشتگان از آنچه آدمیان به عنوان لغت و زبان
بین خودشان برای رساندن برخی معانی و مفاهیم استفاده میکنند نقصان و کاستی
را در آنها ثابت نمیکند. گرچه روایاتی نیز مبنی بر آموختن نام همهی
اشیاء و موجودات به آدم علیه السلام نقل شده است.
با این وجود، چنین
علمی به تنهایی برای آدم فضیلت نیست و برای فرشتگان نقص نمیباشد؛ زیرا
نیاز به لغت و ضرورت شناخت آن؛ برای آگاهی از مقصود اشخاص است تا شنونده از
آنچه در ذهن گوینده است، آگاه شود. افزون بر این، فرشتگان برای آگاهی از
آنچه در دلها میگذرد به شناخت واژهها و استفاده از لغت به عنوان
واسطهای برای فهم و درک معانی نیازی ندارند، بلکه بدون واسطه آنها را از
خداوند دریافت میکنند. لذا ندانستن لغت و نامهایی که بشر برای اشیاء قرار
میدهد برای آنها نقصان نیست؛ چون آنها مرتبه بالاتری از ادراک و فهم را
دارا هستند.
پس منظور از این علم که خداوند متعال به حضرت آدم علیه السلام تعلیم کرد چه بود؟!
علامه
طباطبایی در تفسیر خود میگوید:اسماء الهی که به حضرت آدم علیه السلام
تعلیم داده شد، صرفا یک گروه از لغات و کلمات و اصطلاحات و اسم نبود، بلکه
حقایقی بود که خداوند علم خاص آن را به انسان داد. اطلاع آدم بر اسماء
مانند اطلاع ما از نامهای اشیای مختلف نبوده است و گرنه فرشتگان پس از آن
که آدم آنها را شرح داد، مثل او میشدند و تفاوتی میان آنها و آدم باقی
نمیماند.
افزون براین، این چه فضیلت و احترامی برای آدم بود که خدا
الفاظی به او بیاموزد، ولی به فرشتگان یاد ندهد، درصورتی که اگر به آنها
یاد میداد، مانند او بلکه شاید بالاتر از او بودند. معلوم است چنین کاری
برای اثبات فضیلت آدم برای ملائکه قانع کننده نبود. آیا همین که خدا به کسی
علم لغت بیاموزد، کافی است که با آن دربرابر فرشتگان استدلال و مباهات کند
که این است جانشین و خلیفه من ؟ نه شما؟! سپس بگوید اگر شما هم راست
میگویید و شایستگی خلافت من را دارید، از الفاظ و لغاتی که انسانها بعد
از این برای فهم مقاصد یکدیگر وضع میکنند، خبر دهید!
از همه گذشته منظور از لغات، فهم مقاصدات و
فرشتگان احتیاجی به آن ندارد، چه این که آنها بدون وساطت الفاظ مقاصد را
درک میکنند. پس آنها کمالی فوق تکلم دارند.
از این بیان معلوم میشود
علمی را که فرشتگان پس از خبر دادن آدم از اسماء پیدا کردند، با آن علمی که
خدا به آدم آموخته بود، تفاوت داشت، زیرا قسمت اوّل برای فرشتگان قابل درک
بود، ولی قدرت فرا گرفتن قسمت دوم را نداشتند. شایستگی آدم برای مقام
خلافت از لحاظ علم به اسماء بود، نه خبر دادن از آن. فرشتگان در پاسخ
خداوند متعال اظهار بی اطلاعی کرده، گفتند: خدایا! منزهی تو! جز آن چه به
ما تعلیم کرده ای نمیدانیم.
بنا بر این منظور از علم به اسماء تنها
نامهای عده ای از موجودات، یعنی آن نام و لفظی که در لغت دارند نبود، بلکه
علمی بود که توأم با کشف حقیقت وجود آنها بود؛ یعنی مسماهای آن اسمها
حقایق خارجی و موجودات مخصوصی بوده اند که در پشت پرده غیبت، آسمان و زمین
مخفی بوده و علم به آنها برای یک موجود زمینی مانند آدم امکان داشته، در
حالی که برای فرشتههای آسمانی امکان نداشته است. از این گذشته این علم در
احراز مقام خلیفه الهی دخالت داشته است.(2)
علم به اسماء، ملاک خلافت الهی است. هر کس که
این ملاک را دارا باشد، خلیفه خدا خواهد بود. بنابراین خلافت خدا منحصر به
حضرت آدم علیه السلام نیست.
علامه طباطبایی میگوید:معنای تعلیم اسماء
تعلیم به خصوص حضرت آدم علیه السلام نیست، بلکه علم در نوع انسان به ودیعه
گذارده شده و همواره به طور تدریج آثارش در سن او ظاهر میگردد. چنانچه
فرزندان آدم علیه السلام در راه هدایت قدم بگذارند، میتوانند آن علم را از
قوه به فعلیت برسانند.(3) مصداق بارز خلیفةاللّه که اسماء الهی را
میداند، امام معصوم است . قرآن کریم می فرماید:«قل کفی باللّه شهیداً بینی
و بینکم و من عنده علم الکتاب؛بگو کافی است که خداوند و کسانی که علم کتاب
نزد آن ها است، گواه من باشند».(4) در روایات این آیه به امیرالمؤمنین
علیه السلام و ائمه علیهم السلام تطبیق شده است.(5)
پس علم اسماء چیزی
شبیه" علم لغات" نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص
آنها بوده است، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب
مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد.(6)
پی نوشت ها:
1. بقره/ 31.
2. علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه، ناصر مکارم شیرازی، قم، انتشارات اسلامی،ج 1، ص 151ـ 15.
3. همان، ص 148.
4. رعد/ 43.
5. تفسیر نورالثقلین، الجمعه الحویزی العروسی،قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 2، ص 521ـ 524.
6. برای آگاهی بیشتر ر.ک:مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 176، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=65448&p=1022580&viewfull=1#post10