*عدّه ای که با هدف مقابله با دین و فرار از دستورات اسلامی به طرح چنین شبهاتی میپردازند ( دین من انسانیت )؛ میدانند که دینداری سخت و دشوار است – البته پس از چشیدن مزه ایمان حقیقی، بی دینی برای مؤمن سخت است – چرا که بندگی مانند بالا رفتن از کوه سخت امّا در مقابل هرزگی و بردگی شیطان مانند سر خوردن از سرسره آسان و سهل است، آن یکی (بندگی) انسان را به اوج قلّه های شرافت رسانده و این یکی (بردگی) موجب سقوط انسان در وادی کثافت میشود.
یقینأ آیت الله بهجت شدنها عمری 70 – 80 ساله میطلبد (البتّه استثنائاتی هم داریم که ره 100 ساله را یک شبه رفته اند) که با روح بیمار عدّه ای دنیاپرست شهوتران که دنیا را محل عیش و نوش و خوشگذرانی میدانند سازگار نیست؛ گذشته از این مباحث، اگر کسانی به ظاهرِ اروپا و دنیای غرب امروز تمسّک جسته و در ذهن خود از آن بهشتی ساخته اند، یک روی سکّه را دیده و از روی دیگر آن غافل شده اند؛ به همین جهت صدای دهل از دور برایشان خوش است. آنها آمار مؤسسات غربی همچون «مؤسسه حقوق بنیادین زنان اروپا» که حکایت از تجاوز 50 درصدی به زنان میکند را ندیده و یا نادیده میگیرند؛ همچنین فروپاشی خانواده که به خانوار تبدیل شده تا جایی که تعدادی از افراد که وابسته نسبی هستند، بدون کمترین عُلقه و رابطه عاطفی در زیر یک سقف بصورت اشتراکی زندگی میکنند و…
حتّی اگر این مشکلات اساسی را هم نادیده بگیریم؛ دلیل پیشرفت غرب، بی بندوباری و جدایی از دین نبوده است، بلکه آنان به توصیه امام علی (سلام الله علیه) که در نامه 47 نهج البلاغه به «تقوا» و «نظم در امور» سفارش فرموده اند، عمل کرده اند و بدین ترتیب مردمی اجتماعی و منضبط بار آمده اند.
دلایل مدعیان درباره شعار دین من انسانیت
با این مقدّمه نسبتأ طولانی به اصل بحث بازمیگردیم؛ مدّعیان چنین مباحثی ( دین من انسانیت ) میگویند انسانیت و اخلاق بالاتر و مهمتر از دین است؛ آنها برای شاهد مثال خود به بازیگران، ورزشکاران و یا هنرمندانی که در امور عام المنفعه پیش قدم هستند و مردمان به ظاهر بی دینی که به ساخت و احداث بیمارستان، شیر خوارگاه و…اقدام میکنند اشاره کرده و میگویند میتوان دین نداشت و انسان بود و چنین کارهای اخلاقی را به سرانجام رسانید!
استدلال چنین اشخاصی این است که آنها منافع شخصی ندارند و یا به امید پاداش؛ و تعریف و تمجید چنین کاری نمیکنند و نوع دوستی و وجدان اخلاقی ایشان است که آنها را به کارهای نیک و پسندیده سوق میدهد! امّا هیهات اگر بپذیریم که در این امور، «شهرت طلبی» و «علاقه به بقای نام» نقشی نداشته و محرکِ عامل و فاعل کار نبوده است! (لااقل این احتمال که برای شهرت و… بوده وجود دادر این مباحث مغفول مانده، تعریف از دین، انسانیت و اخلاق است؛ باید ببینیم دین با انسانیت و اخلاق در تزاحم بوده و متضاد آنهاست؟ باید ببینیم ملاک فعل انسانی چیست؟ مدّعیان انسانیت با کدام استدلال و با توجه به کدام مبنای اخلاقی؛ افراد دیندار را مورد هتک حرمت و بی احترامی قرار می دهند؟! بر چه اساسی میتوان مرز انسانیت را مشخص نمود و به بیان ساده تر راه تشخیص و تمییز انسان و غیر انسان چیست؟ و در نهایت باید ببینیم آنان که دم از انسانیت و اخلاق میزنند؛ در مقام عمل هم پایبند به اصول انسانی و اخلاقی هستند و یا نه؛ به صرف لقلقله زبان، به مقابله با مفاهیم دینی برخاسته اند!