چکیده: اگر چه دختری که سرطان دارد نیاز به ازدواج و محبت دارد و ازدواج حق اوست؛ اما چون شرایط ویژهای دارد، باید با همسری ویژه ازدواج کند؛ یعنی کسی که آگاه به بیماری او و تمام عوارض بعدی آن است و توان سازگاری با او را در زندگی آینده خواهد داشت.
برخی از جوانان هنگام ازدواج با شرایطی روبرو میشوند که تصمیم گیری را سخت میکند، دختر و پسری که تمام ملاکهای همدیگر را دارند و عاشق هم میشوند؛ اما بعدا متوجه یک مانع بزرگ مانند بیماری سخت و از آن بدتر مخالفت خانوادهها میشوند، بر سر دو راهی انتخاب، که هر کدام از راهها سختی ها و مشکلات زیادی را به همراه خواهد داشت، گیر میکنند؛ در این شرایط چکار باید کرد؟بهترین کار چیست؟آیا باید دلی را شکست یا اینکه دلی را با هزینه زیاد بدست آورد؟ مورد زیر، نمونه ای از این مشکلات است که به بررسی آن خواهیم پرداخت.
سلام پسری هستم 25 ساله دارای مدرک لیسانس، از طریق
یکی از دوستانم که اخلاق و معیارهای منو میشناخت، دختری 23 ساله را به قصد
ازدواج، به من معرفی کرد. پس از رابطه با هم به قصد ازدواج، با صحبت در
مورد زندگی و شناخت ویژگیهای یکدیگر، خیلی به هم علاقه مند شدیم. دو سالی
گذشت متوجه شد که سرطان تخمدان دارد. الآن مراحل درمان را شروع کرده. دکتر
ها یکی از تخمدان های او را برداشتند و مراحل شیمی درمانی او چند ماهی هست
که شروع شده. او میگفت که ممکن است بچه دار نشود. و من عقیده دارم که بچه
دار شدن یا نشدن او دست خداست و به خدا ایمان کامل دارم. حتی گفتم اگر هم
بچه دار نتوانستی بشوی در نهایت از پرورشگاه بچه قبول میکنیم. خیلی راجع
به پدر نشدنم در آینده فکر کردم و از روی احساساتم تصمیم نگرفتم. در مورد
این موضوع با هم بعد از کلی مخالفت او به توافق رسیدیم.
در ضمن من تازه خدمتم تمام شده و فعلا پولی برای خرج زندگی ندارم و با هم
توافق کردیم که تا پیدا کردن کار و پولی برای زندگی که شاید 2-3 سالی طول
بکشد و هم این که او مراحل درمانش را طی کند صبر میکنیم.
حالا که شرایط جسمی او را با خانواده مطرح کردم آنها خیلی مخالفت میکنند.
نه فقط به خاطر پدر نشدن من؛ آنها بر این باورند که شاید این سرطان بعدها
به جاهای دیگر بدنش بزند و همیشه باید ما و تو در اضطراب باشیم.
میخواستم بدانم آیا یک همچین دختری با چنین خصوصیات، حق زندگی کردن ندارد؟
از کجا معلوم که اگر با دختری سالم ازدواج کنم وسط زندگی چنین اتفاقی
نیفتد؟ مگر همه چیز دست خدا نیست؟ چرا پدر و مادر من با این که معتقد
هستند، به خاطر نگرانی فرزندشان ایمان به خدا را از یادشان رفته؟ چرا وقتی
به ظاهر به ضرر ماست به خدا ایمان قلبی نداریم؟آیا ازدواج با چنین دختری
مجاز نیست؟
جدا شدن از او برای من زجر آور است. ما واقعا بدون هیچ گونه هوسی عاشقانه
همدیگر را دوست داریم از یک طرف او را به شدت دوست دارم و خدا را قلبا قبول
دارم؛ و از طرف دیگر خانواده مخالفت میکنند. خدا را قبول دارم و ایمان
دارم که مرگ و زندگی دست خداست؛ ولی رفتار خانوادهام به من خلاف این را
میگوید. میخواستم از شما کمک بگیرم که چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ لطفا
مرا راهنمایی کنید؟
پاسخ:
سلام
نکته اولی که باید خدمتتان بیان کنم این است که: شما به پدر و مادرتان به
عنوان اشخاصی ضعیف الایمان و احیانا بی توجه به دین نگاه نکنید و به آنان
حق بدهید؛ چرا که آنها به فکر آسایش و آرامش فرزندشان هستند و با توجه به
اینکه هنوز نه عقدی کردهاید و نه تشکیل خانوادهای دادهاید، نمیخواهند
از الان با مشکلات، دست و پنجه نرم کنید، در حالی که میتوان مورد مناسب
تری را پیدا کرد. و از طرفی میدانند که برخی از ازدواج های ناموفق به خاطر
آشکار شدن بیماری بعد از ازدواج بوده لذا دوست ندارند فرزندشان در گرداب
ناخوشی قرار بگیرد؛ بله، اگر شما باهم ازدواج کرده بودید و بعد این بیماری
برای خانمتان بوجود میآمد آن وقت پدر و مادرتان نباید خواستار جدایی شما
می شدند؛ که فعلا اینطور نیست.
اما نکته دوم: همانطور که اشاره کردید بالاخره دختری که این بیماری را دارد
نیاز به ازدواج و محبت دارد و ازدواج حق اوست؛ اما چون شرایط ویژهای
دارد، باید با همسری ویژه ازدواج کند. یعنی کسی که آگاه به بیماری او و
تمام عوارض بعدی آن است(چه عوارض فردی، چه اجتماعی، چه جسمی و چه روحی
و...) و توان سازگاری با او را در زندگی آینده خواهد داشت .
به هر حال در اینجا گزینه انتخاب یا رد کردن را نمیتوان گفت یکی درست است و
دیگری غلط؛ بلکه هر کدام از راهها (انتخاب یا عدم انتخاب) مستلزم رعایت
کردن یک سری مسائل و آمادگیهایی است که باید فراهم نمود؛ حال تصمیم با خود
شماست که کدام راه را انتخاب کنید:
اگر گزینه رد کردن را انتخاب کردید؛ باید مهارتهای فراموش کردن عشق را یاد بگیرید و کلا از آن مورد صرف نظر کنید.
اما اگر تمام شرایط و ملاکهای همدیگر را داشتید و خواستید با هم ازدواج
کنید در واقع نوعی وفاداری و ایثار را از خود نشان دادهاید؛ که در این
صورت باید:
اولا: پدر و مادرت را محترمانه نسبت به این مسأله قانع کنید.
دوما: خودتان را با مشکلات و سختیهای احتمالی بعدی (از جمله پدر نشدن،
دچار شدن فرزند آینده به همین بیماری در صورت فرزندار شدن، هزینه های
پزشکی، بیماریهای جسمی بعدی، عوارض شیمی درمانی، کنایه ها و حرف و حدیثهای
اطرافیان،و...) آماده کنید تا در صورت بروز، در زندگی آینده دچار مشکلات
زناشویی و خانوادگی نشوید.(حتی اگر لازم شد در مواردی باید با مشاوره گرفتن
مهارتهای لازم را یاد بگیرید). به هر حال ازدواج با فردی که شرایط خاصی از
جمله مشکل این چنینی دارد، مستلزم آمادگی هایی است که شما باید در خودتان
ایجاد کنید.
سوما بدانید که افراد دیگری که چنین شرایطی را داشته اند و خداوند متعال به
آنان شفای کامل داده و حتی بچه دار نیز شدهاند نیز هستند(یکی از آن
موارد، زوجی بودند که در برنامه ماه عسل رمضان 95 از شبکه یک دعوت شده
بودند و پخش شد)؛ پس امیدتان به خدا باشد و از او بخواهید تا بهترین زندگی
را برایتان تقدیر کند. قرآن مجید در موارد مختلف و متعددی توکل بر خدا را
از ویژگی های افراد باایمان می داند و می فرماید: « وَ عَلَى اللهِ
فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ[مائده/23] برخدا توکل کنید اگر
ایمان دارید.»
نکته آخر و البته مهم اینکه: همه زندگی ها تلخی و شیرینی هایی به همراه
خواهد داشت؛ آنچه برای ایجاد یک زندگی موفق مهم و لازم است، رسیدن به آرامش
و رضایت در پرتو آموختن مهارتهای سازگاری و عمل به آنهاست.
موفق باشید.
نظرات
منم سرطان تخمدان دارم و یکسال از شیمی درمانی ایم گذشته, ولی هنو امادگی ازدواج در خودم نمیبینم و میترسم برگشت بخوره, البته کسی هم پبدا نمیشه با من ازدواج کنه
اینجا پاسخ بدیم اونطرف اول میفهمه بیاد بخونه؟
اینجا کسی جوابم میده؟
انجمن گفتگوشون اینجاست: https://www.welayatnet.com/fa/forums
- +0
با سلام و احترام مطلب شما در کلوپ سخن آشنا بازنشر و منتشر شد.
http://www.cloob.com/name/sokhanashna