پرسش:
در آیه 8 سوره احقاف برای اثبات ادعای نبوت
پیامبر و الهی بودن قرآن، استدلال کرده که اگر من به دروغ، این قرآن را به
خدا افترا می بستم لازم بود مرا رسوا کند و شما نمی توانید در برابر خدا از
من دفاع کنید. هم چنین خدا را شاهد گرفته که او گواه و شاهد من است.
اما اشکال من این است که اولا منکرین می
توانستند ادعا کنند پیامبران دروغین قبلی هم آمدند و رفتند و عذابی هم بر
ایشان نازل نشد. در ثانی شهادت خدای تعالی بر اینکه قرآن کلام اوست نمی
تواند برهان باشد؛ با ذکر یک مثال عرض می کنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی می
شود کوزه ای عتیقه از دوران صفویه کشف کرده و برای اثبات ادعایش هم روی
کوزه نوشته: "این کوزه را خود شاه عباس صفوی به دست خودش ساخته است"؛ آیا
کسی این ادعا را می پذیرد؟
پاسخ:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ
لی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفیضُونَ فیهِ کَفى بِهِ
شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»؛ بلکه مى
گویند: این قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو: اگر آن
را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى این کار
مرا به عذابى سخت گرفتار کند] شما نمى توانید در برابر خدا چیزى از عذاب
را از من دفع کنید، خدا به باطلى که در آن فرو مى روید [و آن طعنه زدن به
قرآن و جادو خواندن آن است] داناتر است، و کافى است که خدا میان من و شما
گواه باشد، و او بسیار آمرزنده و مهربان است.(1)
این گونه برداشت از آیه فوق، صحیح نیست و این آیه با استدلالی که شما
فرموده اید، تفاوت هایی دارد که اگر این تفاوت ها را در نظر بگیرید،
استدلال شما نیز به همین نتیجه می رسد.
تاکید بر شخصیت پیامبر
شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نمی توان در نظر نگرفت. آن حضرت در
بین همین مردم زندگی کرده و بزرگ شده اند و نزد هیچ کس هم تعلیم ندیده و
همه هم ایشان را فردی امین و راستگو و درستکار می دانند.
از طرفی کرامات و معجزاتی متعددی از حضرت دیده اند که بزرگترین آن معجزات،
همین قرآن کریم است و با این که تحدی و مبارزه طلبی کرده، با این حال هیچ
کدام نتوانستند مانندی برای او بیاورند و در مقابلش عاجز و ناتوان شدند.
بنا بر این، شرائط مانند مثالی که شما زده اید نیست که یک نفر یکمرتبه از راه برسد و چنین ادعایی کند.
به بیان دیگر؛ این گونه نیست که بدون هیچ سابقه ای و هیچ ارائه دلیل و
مدرکی، یکمرتبه گفته شود من از طرف خدا هستم و اگر غیر از این بود خدا باید
مرا نابود می کرد و چون نکرد پس ادعای من درست است.
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) یک شخص گمنام و از راه رسیده نیست بلکه
کسی است که همه او را می شناسند و می دانند که دروغ نمی گوید، امانتدار
است، درست کردار است، ...، و ادعای نبوت کرده و معجزاتی هم برای ادعایش
آورده است.
چنین شخصیتی وقتی خبری بدهد، چیزی بگوید، ادعایی بکند، قابل تامل و توجه
است و نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت.
توجه:
این آن نکته ای است که در مثال شما منظور نشده و فرض شما صحیح نیست، زیرا
شما فرض را بر متقلب بودن و... قرار داده اید، در حالی که استدلال آیه
شریفه، کاملا عکس این فرض است.
استدلال در آیه
استدلال در آیه، مبنی بر اثبات نبوت و بر این که قرآن کریم، کلام پیامبر نیست و کلام الهی است؛ استدلالی منطقی و صحیح است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید من بر خدا افترا نبسته ام و این
قرآن، کلام الهی است، زیرا خدا شاهد من است و خداوند معجزه و کتابش را به
من داده است، پس من دروغگو و افترا زننده به خدا نیستم.
اگر شما ادعا دارید که این کلام خدا نیست، پس مثل آن را بیاورید.
به بیان دیگر؛
شما ای مشرکان، به من تهمت می زنید که این قرآن، کلام خود من است و من آن را به دروغ به خدا نسبت می دهم.
خیر، چنین نیست؛ این کلام خداست زیرا اولا من دروغگو نیستم، ثانیا خدا ترس
هستم، ثالثا خداوند خودش شاهد من است زیرا معجزه و کتابش را به من داده
است.
قابل توجه این که، معجزه بودن قرآن قبلا ثابت شده است زیرا تحدی کرده که
اگر شک دارید در الهی بودن آن، مثل آن را بیاورید. و همین که آن بزرگان
علمی و صاحب نظران و ادیبان عرب نتوانستند مانندی بر آن بیاورند و در برابر
آن عاجز و ناتوان بودند، برای شان ثابت شده که آن، کلام بشر نیست.
بنابر این؛ استدلال پیامبر این است:
من افترا زننده بر خدا نیستم، زیرا خدا ترس هستم (این را همه می دانستند)، دروغگو نیستم (این را همه همه می دانستند)،...
خداوند هم شاهد من است زیرا کتاب و معجزه اش را به من داده است، نه به شما؛
معجزه خدا الآن در دست من است و من آورنده آن هستم؛
اگر می گویید این کلام خدا نیست و کلام بشر است، پس مثل آن را بیاورید؛
همین که نتوانسته و نمی توانید مثل آن را بیاورید، ثابت می کند که این قرآن
کلام خدا است؛
این کتاب و معجزه الهی، اکنون در دست من است؛ پس من پیامبر و فرستاده خدا هستم و چیزی را به او افترا نبسته ام.
شاهد بودن خداوند
در همین آیه آمده: «کَفى بِهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ»؛ همین بس که خداوند گواه میان من و شما باشد.(2)
دو تفسیر از شاهد بودن خداوند:
1. خداوند صدق و راستگویی دعوت من و تلاش و کوشش های مرا در ابلاغ رسالت و
رساندن وحی مى داند و دروغ و افترا و کارشکنى شما را نیز مى بیند، و
همین براى من و شما کافى است.(3)
2. شهادت دادن خداوند متعال در قرآن کریم بر این که این قرآن کلام او است، نه کلام من، کافى است.
کما این که می فرماید: «لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ
أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللَّهِ
شَهیدا»؛ ولى خداوند گواهى مى دهد به آنچه بر تو نازل کرده؛ که از روى
علمش نازل کرده است، و فرشتگان (نیز) گواهى مى دهند؛ هر چند گواهى خدا
کافى است(4)؛ و اما این که قرآن کلام خداست، در اثباتش همان آیاتى که تحدى
مى کند، کافى است.(5)
به بیان دیگر؛ این استدلال با در نظر گرفتن اعجاز قرآن است یعنى خدا در
این کلام به نبوت من اعتراف دارد و کسى قادر به آوردن این کلام نیست؛ پس
شهادت خدا در نبوت من کافى است.(6)
خلاصه:
پیامبر می فرماید این قرآن که اکنون در نزد من است ـ با توجه به آیات تحدی
و عدم توانایی انسان بر همانند آوری آن ـ ثابت شده که کلام الهی است، و
خداوند نیز در همین قرآن می فرماید که این کلام اوست. این شهادت خداوند
کافی است تا ادعای شما (مبنی بر این که من آن را افترا بسته ام به خداوند)
را باطل کند.
سؤال و جواب
ممکن است پرسیده شود مگر قاعده چنین نیست که هر کس به دروغ ادعای پیامبری داشت، از طرف خداوند عذاب بر او نازل شده و نابود می شود؟
در جواب باید گفت: همین که تاکنون عده زیادی به دروغ ادعای نبوت کرده اند و
در لحظه نابود نشده اند، معلوم می شود قاعده نیست. لذا چنین استدلالی صحیح
نیست که چون مدعی نبوت (مدعیان دروغین) در لحظه و به صورت فوری عذاب و
نابود نمی شوند، پس ادعایشان درست است.
در زمان رسالت خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کسانی بودند که به
دروغ ادعای نبوت کردند ـ مثل مسیلمه کذاب ـ و پیامبر با او وارد جنگ شدند.
لذا قانون و قاعده نیست که هر کسی به دروغ ادعای نبوت داشت، باید به محض
ادعا و در همان لحظه نابود شود.
بله در خصوص پیامبر اکرم داریم: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ
الْأَقاویل * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ
الْوَتینَ»؛ اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتیم
سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم.(7)
توجه داشته باشید که این در خصوص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است
زیرا ایشان در ادعای رسالت خود، صادق بوده و بر اثبات ادعای خود معجزه
آورده اند؛ اکنون اگر دروغ به خدا نسبت بدهند، سریع نابود می شوند، و همین
که چنین نمی شود، معنایش این است که این قرآن، کلام الهی است.
لذا کسى که ادعاى باطلى مى کند، معجزه یا دلیل روشنى بر حقانیت خودش هم
ندارد، هیچ لازم نیست خداوند فورا او را هلاک کند، چرا که بطلان سخنان او
براى هر کسى که طالب حق باشد روشن است. برخلاف جایی که پیامبری بخواهد از
پیامبریش سوء استفاده کند؛ این مفسده اش بسیار است و راه هدایت برای مردم
گم می شود و باعث انحراف و گمراهی بسیاری از انسان ها می شود، زیرا حق قابل
تشخیص نیست و چه بسا اصلا باطل خودش را به جای حق نشان داده است.
شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گونه ای بود که بر همگان
شناخته شده بود؛ ایشان فردی، امین، راستگو، پاک، با ایمان، خدا ترس، و...
بودند لذا ادعا یا حرفی که می زدند، قابل تامل و شنیدنی بود و کسی سریع آن
را تکذیب نمی کرد، مگر کسانی که کلا بنای مخالفت داشته اند.
بنابر این، جایگاه و موقعیت شخص مدعی، بسیار اهمیت دارد؛ لذاست که وقتی
شخصیتی مانند پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین ادعایی مطرح می کند، برای
مخاطبین، قابل توجه و منطقی است.
نتیجه گیری:
با توجه به شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) که برای همه شناخته شده بود که فردی امین، راستگو، با ایمان و خداترس است؛
از طرفی معجزات و کرامات زیادی در راستای اثبات ادعایش آورده که بزرگترین
آن ها همین قرآن است که با وجود مبارزه طلبی و تحدی، کسی نتوانسته مانندی
برای او بیاورد؛ و این خود، معجزه بودن و الهی بودن آن را ثابت کرده است؛
این معجزه الهی (قرآن کریم) اکنون نزد پیامبر است؛ و این معنایش این است
که خداوند، خودش به عنوان شاهد است برای اثبات ادعای پیامبر (که این کلام
الهی است، نه افترا و دروغ بستن به او)؛
بنابر این؛
پیامبر(صلی الله علیه و آله) هیچ افترا و دروغی به خداوند نبسته است، بلکه به حقیقت، این قرآن کلام الهی است، نه کلام پیامبر.
پی نوشت ها:
1. احقاف: 46/ 8.
2. احقاف: 46/ 8.
3. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ
تهران، ج 21، ص 309؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، حوزه علمیه قم، مرکز
مدیریت ـ قم، ج 4، ص 103.
4. نساء: 4/ 166.
5. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 18، ص 288.
6. قرشی، تفسیر احسن الحدیث، انتشارات: بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر ـ تهران، ج 10، ص 134.
7. حاقه: 69/ 44 – 46.