در قرآن کریم هیچ اثری از این داستان وجود ندارد بلکه این داستان ساخته و پرداخته یهودیان است که در تورات تحریف شده منعکس گردیده است.
«اوریای حتی» که بیشتر بدون پسوند «حتی» در کتابها ذکر می شود یکی از یاران و فرماندهان مخلص حضرت داوود پیامبر (ع) بوده است. در تورات تحریف شده در باره حضرت داوود و اوریا داستانی بسیار زننده ساخته شده است که در برخی کتابهای اسلامی نیز این داستان به شکل معتدل تری رخنه کرده و منعکس شده است.
در مجمع البیان خلاصه این داستان اینگونه بیان شده است:
داوود (ع) بسیار نماز مى خواند، روزى عرضه داشت: بارالها ابراهیم را بر من برترى دادى و او را خلیل خود کردى، موسى را برترى دادى و او را کلیم خود ساختى. خداى تعالى وحى فرستاد که اى داوود ما آنان را امتحان کردیم، به امتحاناتى که تا کنون از تو چنان امتحانى نکردهایم، اگر تو هم بخواهى امتیازى کسب کنى باید به تحمل امتحان تن دردهى. عرضه داشت: مرا هم امتحان کن.
پس روزى در حینى که در محرابش قرار داشت، کبوترى به محرابش افتاد، داوود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و بر دریچه محراب نشست. داوود بدانجا رفت تا آن را بگیرد. ناگهان از آنجا نگاهش به همسر« اوریا» فرزند «حیان» افتاد که مشغول غسل بود. داوود عاشق او شد، و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور اوریا را به بعضى از جنگها روانه کرد، و به او دستور داد که همواره باید پیشاپیش تابوت[۱] باشى. اوریا به دستور داوود عمل کرد و کشته شد.
بعد از آنکه عده آن زن سرآمد، داوود با وى ازدواج کرد، و از او داراى فرزندى به نام سلیمان شد. روزى که او در محراب خود مشغول عبادت بود، دو مرد بر او وارد شدند، داوود وحشت کرد. گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکى به دیگرى ستم کرده است. پس یکى از آن دو به دیگرى نگاه کرد و خندید، داوود فهمید که این دو متخاصم دو فرشتهاند که خدا آنان را نزد وى روانه کرده، تا به صورت دو متخاصم مخاصمه راه بیندازند و او را به خطاى خود متوجه سازند پس داوود (ع) توبه کرد و آن قدر گریست که از اشک چشم او گندمى آب خورد و رویید.
صاحب مجمع البیان بعد از بیان این داستان مىگوید: داستان عاشق شدن داوود سخنى است که هیچ تردیدى در فساد و بطلان آن نیست، براى اینکه این نه تنها با عصمت انبیا سازش ندارد، بلکه حتى با عدالت نیز منافات دارد، چطور ممکن است انبیا که امینان خدا بر وحى او و سفرایى هستند بین او و بندگانش، متصف به صفتى باشند که اگر یک انسان معمولى متصف بدان باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمىشود و حالتى داشته باشند که به خاطر آن حالت، مردم از شنیدن سخنان ایشان و پذیرفتن آن متنفر باشند؟![۲]
این داستان که در برخی روایات آمده از تورات گرفته شده است، چیزى که هست نقل تورات از این هم شنیعتر و رسواتر است، معلوم مىشود آنهایى که داستان مزبور را در روایات اسلامى داخل کردهاند، تا اندازهاى نقل تورات را تعدیل کردهاند.
خلاصه این داستان که در تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم، از سموئیل دوم آمده چنین می باشد:
شبانگاه بود که داوود از تخت خود برخاست، و بر بالاى بام کاخ به قدم زدن پرداخت، از آنجا نگاهش به زنى افتاد که داشت حمام مىکرد، و تن خود را مىشست، و زنى بسیار زیبا و خوش منظر بود.
پس کسى را فرستاد تا تحقیق حال او کند. به او گفتند: او«بتشبع یا باتشبا» همسر« اوریاى حتى» است، پس داوود رسولانى فرستاد تا زن را گرفته نزدش آوردند، و داوود با او هم بستر شد، در حالى که زن از خون حیض پاک شده بود، پس زن به خانه خود برگشت، و از داوود حامله شده، به داوود خبر داد که من حامله شدهام.
از سوى دیگر اوریا در آن ایام در لشکر داوود کار مىکرد و آن لشکر در کار جنگ با « بنى عمون» بودند، داوود نامهاى به «یوآب» امیر لشکر خود فرستاد، و نوشت که اوریا را نزد من روانه کن، اوریا به نزد داوود آمد، و چند روزى نزد وى ماند، داوود نامهاى دیگر به یوآب نوشته، به وسیله اوریا روانه ساخت و در آن نامه نوشت: اوریا را ماموریتهاى خطرناک بدهید و او را تنها بگذارید، تا کشته شود. یوآب نیز همین کار را کرد. و اوریا کشته شد و خبر کشته شدنش به داوود رسید.
پس همین که همسر اوریا از کشته شدن شوهرش خبردار شد، مدتى در عزاى او ماتم گرفت، و چون مدت عزادارى و نوحهسرایى تمام شد، داوود نزد او فرستاده و او را ضمیمه اهل بیت خود کرد. و خلاصه همسر داوود شد، و براى او فرزندى آورد، و اما عملى که داوود کرد در نظر رب عمل قبیحى بود.
لذا رب،« ناثان» پیغمبر را نزد داوود فرستاد. او هم آمد و به او گفت در یک شهر دو نفر مرد زندگى مىکردند یکى فقیر و آن دیگرى توانگر، مرد توانگر گاو و گوسفند بسیار زیاد داشت و مرد فقیر به جز یک میش کوچک نداشت، که آن را به زحمت بزرگ کرده بود در این بین میهمانى براى مرد توانگر رسید او از اینکه از گوسفند و گاو خود یکى را ذبح نموده از میهمان پذیرایى کند دریغ ورزید، و یک میش مرد فقیر را ذبح کرده براى میهمان خود طعامى تهیه کرد.
داوود از شنیدن این رفتار سخت در خشم شد، و به ناثان گفت: رب که زنده است، چه باک از اینکه آن مرد طمعکار کشته شود، باید این کار را بکنید، و به جاى یک میش چهار میش از گوسفندان او براى مرد فقیر بگیرید، براى اینکه بر آن مرد فقیر رحم نکرده و چنین معاملهاى با او کرده.
ناثان به داوود گفت: اتفاقا آن مرد خود شما هستید، و خدا تو را عتاب مىکند و مىفرماید: بلاء و شرى بر خانهات مسلط مىکنم و در پیش رویت همسرانت را مىگیرم، و آنان را به خویشاوندانت مىدهم، تا در حضور بنى اسرائیل و آفتاب با آنان هم بستر شوند، و این را به کیفر آن رفتارى مىکنم که تو با اوریا و همسرش کردى.
داوود به ناثان گفت: من از پیشگاه رب عذر این خطا را مىخواهم. ناثان گفت: خدا هم این خطاى تو را از تو برداشت و نادیده گرفت و تو به کیفر آن نمىمیرى، و لیکن از آنجا که تو با این رفتارت دشمنانى براى رب درست کردى که همه زبان به شماتت رب مىگشایند، فرزندى که همسر اوریا برایت زاییده خواهد مرد. پس خدا آن فرزند را مریض کرد و پس از هفت روز قبض روحش فرمود، و بعد از آن همسر اوریا سلیمان را براى داوود زایید[۳].
امام رضا (ع) در مجلس مامون که برای مناظره با سران ادیان تشکیل شده بود از ابن جهم می پرسد که بگو ببینم پدران شما در باره داوود چه گفتهاند؟ ابن جهم عرضه داشت: مىگویند او در محرابش مشغول نماز بود که ابلیس به صورت مرغى در برابرش ممثل شد، مرغى که زیباتر از آن تصور نداشت. پس داوود نماز خود را شکست و برخاست تا آن مرغ را بگیرد. مرغ پرید و داوود آن را دنبال کرد، مرغ بالاى بام رفت، داوود هم به دنبالش به بام رفت، مرغ به داخل خانه اوریا فرزند حیان شد، داوود به دنبالش رفت، و ناگهان زنى زیبا را دید که مشغول آب تنى است.
داوود عاشق زن شد، و اتفاقا همسر او یعنى اوریا را قبلا به ماموریت جنگى روانه کرده بود، پس به امیر لشکر خود نوشت که اوریا را پیشاپیش تابوت قرار بده، و او هم چنین کرد، اما به جاى اینکه کشته شود، بر مشرکین غلبه کرد. و داوود از شنیدن قصه ناراحت شد، دوباره به امیر لشکرش نوشت او را هم چنان جلو تابوت قرار بده! امیر چنان کرد و اوریا کشته شد، و داوود با همسر وى ازدواج کرد.
راوى مىگوید:حضرت رضا (ع) دست به پیشانى خود زد و فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» آیا به یکى از انبیاى خدا نسبت مىدهید که نماز را سبک شمرده و آن را شکست، و به دنبال مرغ به خانه مردم درآمده، و به زن مردم نگاه کرده و عاشق شده، و شوهر او را متعمدا کشته است؟
ابن جهم پرسید: یا بن رسول اللَّه پس گناه داوود در داستان دو متخاصم چه بود؟ فرمود واى بر تو خطاى داوود از این قرار بود که او در دل خود گمان کرد که خدا هیچ خلقى داناتر از او نیافریده، خداى تعالى (براى تربیت او، و دور نگه داشتن او از عجب) دو فرشته نزد وى فرستاد تا از دیوار محرابش بالا روند، یکى گفت ما دو خصم هستیم، که یکى به دیگرى ستم کرده، تو بین ما به حق داورى کن و از راه حق منحرف مشو، و ما را به راه عدل رهنمون شو.
این آقا برادر من نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، به من مىگوید این یک میش خودت را در اختیار من بگذار و این سخن را طورى مىگوید که مرا زبون مىکند، داوود بدون اینکه از طرف مقابل بپرسد: تو چه مىگویى؟ و یا از مدعى مطالبه شاهد کند در قضاوت عجله کرد و علیه آن طرف و به نفع صاحب یک میش حکم کرد، و گفت: او که از تو مىخواهد یک میشت را هم در اختیارش بگذارى به تو ظلم کرده. خطاى داوود در همین بوده که از رسم داورى تجاوز کرده، نه آنکه شما مىگویید، مگر نشنیدهاى که خداى عز و جل مىفرماید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...».
ابن جهم عرضه داشت: یا بن رسول اللَّه پس داستان داوود با اوریا چه بوده؟ حضرت رضا (ع) فرمود: در عصر داوود حکم چنین بود که اگر زنى شوهرش مىمرد و یا کشته مىشد، دیگر حق نداشت شوهرى دیگر اختیار کند، و اولین کسى که خدا این حکم را برایش برداشت و به او اجازه داد تا با زن شوهر مرده ازدواج کند، داوود (ع) بود که با همسر اوریا بعد از کشته شدن او و گذشتن عده ازدواج کرد، و این بر مردم آن روز گران آمد.[۴]
و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده که به علقمه فرمود: انسان نمىتواند رضایت همه مردم را به دست آورد و نیز نمىتواند زبان آنان را کنترل کند همین مردم بودند که به داوود (ع) نسبت دادند که: مرغى را دنبال کرد تا جایى که نگاهش به همسر اوریا افتاد و عاشق او شد و براى رسیدن به آن زن، اوریا را به جنگ فرستاد، آن هم در پیشاپیش تابوت قرارش داد تا کشته شود، و او بتواند با همسر وى ازدواج کند.[۵]،[۶]
متاسفانه توراتی که امروز در دست یهودیان می باشد دارای مطالب بسیار زننده و غیر اخلاقی در رابطه با اکثر پیامبران می باشد و حتی خدای متعال هم از گزند تحریف کنندگان این کتاب در امان نمانده است. و اسف بارتر از آن نفوذ این اسرائیلیات در کتابهای اسلامی به خصوص در کتابهای اهل سنت می باشد.
[۱] . تابوت عبارت است از آن صندوقى که سکینت در آن بوده است
[۲] . تفسیر مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۷۲.
[۳] . تورات،دوم سموئیل،باب ۱۱.
[۴] . عیون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج ۱، ص ۱۹۳.
[۵] . امالى صدوق، مجلس ۲۲، ص ۳.
[۶]. رک: ترجمه المیزان، ج۱۷، ص: ۳۰۱- ۳۰۴.