شخصی بود که نیمه های شب بر می خاست و در تاریکی و تنهایی ، به دعا و نیایش می پرداخت و با سوز و گداز خاصی « الله الله » میگفت ، مدتها او به چنان توفیقی دست یافته بود تا این که شیطان از حال و قال آن مرد خدا ، بسیار غمگین شد ، در کمین او قرار گرفت تا او را فریبد .سرانجام در قلب او القاء کرد که : « ای بینوا ! چرا اینقدر الله الله می کنی ؟ دعای تو به استجابت نمی رسد ، به این دلیل که مدتها خدا را صدا می زنی ، ولی خدا حتی یک بار به تو لبیک نگفته است !» همین القاء شیطانی قلب او را شکست و مایوسانه می گفت به راستی چه فایده ؟ هر چه دعا می کنم ، نتیجه بخش نیست ...
شبی با همین حال و دل شکسته و روح افسرده ، خوابید ، در عالم خواب حضرت خضر پیامبر (ع) به او گفت : چرا این گونه مایوس و افسرده ای ؟ چرا راز و نیاز و نیایش با خدای خود را ترک نموده ای و چون پشیمان و نا امید ، از مناجات خدا کنار کشیده ای ؟ او در پاسخ گفت: « زیرا از در خانه ی خدا رانده شده ام و چنین یافته ام که این در ، به روی من بسته است ، از این رو نا امید شده ام .» حضرت خضر(ع) به او فرمود : « ای نیایشگر بینوا! خداوند به من الهام کرد که به تو بگویم تو خیال می کنی جواب خدا را باید از در و دیوار بشنوی ؟ همین که : الله الله می گویی ، دلیل آن است که جذبه ی الهی تو را به سوی خودش می کشاند و از جانب معشوق ، کششی به سراغ تو آمده است و همین جذبه ، لبیک خدا به تو است ، چرا درست نمی اندیشی؟
گفت:
نی ، کــه آن الله تو ، لبیــک ماست
آن نیاز و سوز و دردت ، پیک هاست
ترس و عشق تو،کمند لطف ماست
زیـــرهـــر یـــارب تـو لــبیــک هـاست
با استقامت باش ، دلت را استوار ساز ! گوش قلب خود را به صدای این و آن نفروش و بدان که همان سوز و گداز پر درد تو که از دل جانکاهت بر می خیزد ، دلیل پذیرش تو در درگاه خدا است ، خدا به فرعون آن همه وسایل آسایش و رفاه داد تا صدای نفس او را نشنود :
در همه عمرش ندید دردسر
تا ننالد سوی حق آن بدگوهر
درد آمـــد بهتــر از ملک جهــان
تــا بخوانی تو خدا را در نهـــان