طنز خانومی تعریف می‌کرد:من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد. در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم: ولم کن...به خدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛ سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛ من خیلی از دستت ناراحتم..نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش می‌کنم ولم کن...وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!خدا هیچکس را اینجوری ضایع نکنه !