بسمعه تعالی

این بحثی است که با این طلبه سنی صورت گرفت و بحث از مطلبی شروع شد که بنده در مورد عصمت پیامبران از خطا و گناه نوشتم اما ایشان طبق نظر اهل سنت قائل به خدا و گناه در پیامبران می باشد که بنده جواب های کاملی دادم.

 

موحد:

سلام ... ممنون از حضورتون ... اما جنابعالی که یک طلبه هستید چرا؟ مگر نخوانده اید رسول الله در خواندن نماز سهو داشتند و رکعات را کم و زیاد کردند و نیز فراموش کردن برخی مسائل که خداوند به ابشان گوشزد فرمودند ... و حتما داستان خواستگاری علی ع از دختر ابوجهل را خوانده اید که مادرم فاطمه س ناراحت شدند و رسول الله حدیث هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار دهد و   ...

 

پاسخ طلبه پاسخگو   :
سلام
اولا هر نکته ای که می فرمایید حتما سندی هم براش ارائه بدید  .
ثانیا این مواردی که شما می فرمایید هیچ کدام صحیح نیست و مورد قبول نیست.
یا به دلیل عقلی و یا به دلیل نقلی همگی مردود است.
در مورد سهو نبی که شیعه قائل نیست و تنهی شیخ صدوق این نظر رو دارد که به خاطر بعضی از روایاتی که نزدشان معتبر بوده، به این مطلب اعتقاد پیدا کرده است که خداوند، پیامبر را در امر غیر نبوت و تبلیغ؛ به سهو انداخت تا آنکه به مردم اعلام بدارد که پیامبر مثل آنها بشر است و او را به عنوان معبود در کنار خداوند قرار ندهند. چنانکه مرحوم صدوق می فرماید:
“و لیس سهو النبی کسهونا لأن سهوه من الله عزوجل و انما اسهاه لیعلم انه بشر مخلوق فلا یتخذ رباً معبوداً دونه و لیعلم الناس بسهوه حکم السهو متی سهوا و سهونا من الشیطان و لیس للشیطان علی النبی و الأئمه صلوات الله علهیم، سلطان“
بنابراین مرحوم صدوق (ره) سهو پیامبر را از جانب خداوند متعال می داند نه به عنوان قصور نفسانی که از ناحیه شیطان است.
البته علمای دیگر شیعه نظر این بزرگوار را قبول ندارند و می فرمایند: دلیل عقلی و عملی هرگونه سهو را از پیامبر مبرا می دارد. و چون مسأله اعتقادی است نمی توان به اخبار واحد، استناد کرد و در مسائل اعتقاد فقط استدلال علمی معتبر است و تا خبر متواتر علمی نباشد، کارساز نیست.
مرحوم شیخ بهایی می فرماید: “اگر امر دایر شود که سهو را به پیغمبر (ص) نسبت دهیم یا به مرحوم صدوق نسبت سهو به مرحوم صدوق اولی است“
مرحوم صدوق در این مسأله اشتباه کرده اند.
مرحوم صدوق قائل به سهو النبی (البته با معنایی که گذشت) بودند و دیگر هیچ گونه ارتکاب معصیت را برای پیامبر تجویز نکرده است اما اهل سنت تجویز معصیت برای پیامبر کردند چنانکه معتزله ارتکاب صغیره را برای او جائز می داند و حشویه ارتکاب صغیره و کبیره (به استثنای کفر و دروغ) را برای پیامبر جائز می دانند و مسلماً معصیت یک نقصان نفسی است و شأن پیامبر از آن مبری است. و شیعیان بیشتر اهل سنت را به خاطر همین نظریه مذمت می کنند.
لذا این روایاتی که ذکر کردید همگی غلط است و بیشتر در کتب اهل تسنن یافت می شود که پر است از جعلیات.
من نمیدونم این نسبت ها رو چطور میتونید به یک پیامبر که الگوی عالمیان هست می دهید؟

 

موحد:

سلام ... شما سندی به نام قرآن رو میگید جعلی ... در ضمن کتب اهل سنت جعلیه یا کتب سراسر کذب شیعه ... شما که طلبه و کتاب کافی کلینی رو خوندید و بهش اعتقاد دارید یعنی اعتقاد دارید که قرآن هم تحریف شده و جعلیه ... در حالی که خدا فرموده لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً فتح 2 و در سوره محمد19 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ﴿۱۹﴾
باز هم نا باورید

 

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
یکم یواشتر داداش ماهم برسیم.
اولا که تحریف قرآن رو علمای خود شما قبول دارند از علمای بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعرانی متوفای 973، ایشان در کتاب الکبریت الأحمر در حاشیه الیواقیت و الجواهر آمده می گوید:
اگر واقعا من احساس می کردم برخی از قلب های ضعیف مسلمان ها لغزش پیدا نمی کند و اینها در عقیده شان متزلزل نمی شوند، بیان می کردم آن آیاتی را که از مصحف عثمان ساقط شده است. الکبریت الأحمر، ص143
جناب آلوسی، متوفای1270، صاحب کتاب روح المعانی، از مفسران بنام أهل سنت که عقیده وهابی دارد، صراحت دارد و می گوید:
روایات ما در کتب أهل سنت در باب تحریف قرآن، قابل شمارش نیست. روح المعانی، ج1، ص24
از عایشه نقل شده است:  پیامبر قاری قرآنی را دید که شب در مسجد قران می خواند؛
پس گفت: خدا او را بیامرزد، آیه کذا و کذا را که فراموش کرده بودم به یادم آورد!!صحیح بخاری ج6ص110
ثانیا تعداد زیادی از علماء و شخصیت‌های بزرگ اهل سنت که بدون تعصّب کتاب‌های شیعه را مطالعه کرده‌اند و اقوال علماء شیعه را دیده‌اند صراحت دارند بر اینکه شیعه معتقد به تحریف قرآن نیست .
آقای شیخ محمد ابو‌زهره ــ که از او به امام ابوزهره تعبیر می‌کنند و مصری است و همه طوائف اهل سنت او را قبول دارند در کتاب الامام الصادق، ص296 می‌گوید :
برادران شیعه ما هم با همه اختلاف سلیقه‌هائی که در فتاوا دارند نظرشان نسبت به قرآن همان نظری است که ما اهل سنت داریم .

اما فهم قرآن هم به این سادگیها نیست.
برای درک مفهوم آیه اول باید مفردات آیه رو درست معنا کنیم وبعد ارتباط بین آیات رو بیان کنیم.و ببینیم آیه در صدد بیان آن چیزی هست که شما میفرمایید یا نه؟
منظور از ذنب و مغفرت در این آیه معنای لغوی آن میباشد نه معنای عرفی آن در نزد متشرعین.
معنای لغوی ذنب : هر عملی که آثار و تبعات سوئی داشته باشد؛ حال آن عمل هرچه که باشد
در حالیکه معنای عرفی آن مخالفت امر مولوی است.
معنای لغوی مغفرت : هم پرده افکندن بر روی هرچیز است
در حالیکه معنای عرفی آن که به معنای ترک عقاب از مخالفت امر مولوی است.
آیه قبل اشاره به فتح مکه دارد ودر این آیه خداوند بیان میکند که ما به سبب فتح مکه گناهان گذشته و آینده تو را میپوشانیم.
چه رابطه ای است بین فتح مکه و مورد مغفرت قرار گرفتن گناهان گذشته و آینده پیامبر؟
آیا فتح مکه علت بخشودگی گناه واقع میشود؟ اگر ذنب را به معنای عرفی آن در نظر بگیریم این اشکال پیش خواهد آمد.
پس مقصود چیست؟
همانطور که قبلا هم اشاره کردیم مراد از ذنب هر عملی است که آثار و تبعات بدی داشته باشد.

حالا که معناى لغوى و عرفى این دو کلمه روشن شد، مى گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم ، و نهضتش علیه کفر و وثنیت ، از قبل از هجرت و ادامه اش تا بعد از آن ، و جنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت ، عملى بود داراى آثار شوم ، و مصداقى بود براى کلمه ((ذنب (( و خلاصه عملى بود حادثه آفرین و مساءله ساز، و معلوم است که کفار قریش مادام که شوکت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى دادند، یعنى از ایجاد دردسر براى آن جناب کوتاهى نمى کردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون هایى که از بزرگان ایشان ریخته شده ، از یاد نمى بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینه هاى درونى خود را تسکین نمى دادند، دست بردار نبودند.
اما خداى سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهى به فتح مکه شد، شوکت و نیروى قریش را از آنان گرفت ، و در نتیجه گناهانى که رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.
پس مراد از کلمه ((ذنب (( - و خدا داناتر است - تبعات بد، و آثار خطرناکى است که دعوت آن جناب از ناحیه کفار و مشرکین به بار مى آورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است ، ذنبى است که در نظر کفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مى ساخت ، همچنان که موسى (علیه السلام ) در جریان کشتن آن جوان قبطى خود را گناه کار قبطیان معرفى نموده مى گوید: ((و لهم على ذنب فاخاف ان یقتلون (( این معناى گناهان گذشته رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) است گناهانى که قبل از هجرت کرده بود و اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایى که بعد از هجرت از صنادید قریش ریخت ، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبت هایى که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت . مؤ ید این معنا جمله ((و یتم نعمته علیک ... و ینصرک اللّه نصرا عزیزا(( است ..
اشکال : آمرزش گناهان بطور مطلق لازمه اش جایز بودن ارتکاب گناهان غیرقابل آمرزش همچون شرک به خدا است
علاوه بر اینکه بعضى از گناهان قابل آمرزش نیست ، مانند شرک به خدا، افتراء و دروغ بر او، استهزاء به آیات خدا، افساد در زمین ، و هتک محارم . و آیه مورد بحث بطور مطلق فرموده : گناهان آینده ات را آمرزیده ، پس ‍ باید این گونه گناهان براى آن جناب جائز باشد، و این معقول نیست که خدا بنده اى از بندگان خود را براى اقامه دینش و اصلاح زمین مبعوث کند آن وقت این پیغمبر، همینکه به نصرت خدا دعوتش ریشه کرد، و خدا او را بر هر چه که خواست غلبه داد، اجازه اش دهد تمامى اوامرش را مخالفت نموده ، آنچه را که بنا کرده ویران سازد و آنچه را که اصلاح کرده تباه کند، و به او بفرماید: هر چه بکنى من تو را مى آمرزم و از هر دروغ و افترائى که به من ببندى عفو مى کنم ، با اینکه عمل آن پیغمبر خود دعوت و تبلیغ عملى است ، این از نظر عقل . و اما از نظر قرآن ، آیه شریفه (و لو تقول علینا بعض الاقاویل ، لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین) صریح در این است که چنین ایمنى به رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) داده نشده .

 

موحد

سلام مجدد ... در ضمن بعد از اینکه در مورد بحث عصمت 2 آیه براتون آوردم ... که امیدوارم این ناباوری رو با علم قرآن به حقیقت تغییر بدید ... مطلبی که می خوام بگم متاسفانه امثال شما دور از جونتون تا ما مطلبی میگیم میگن وهابی و ... من خواهش می کنم کتاب های محمد عبدالوهاب رحمه الله علیه را بخونید بعد اگر در مخالفت با قرآن مطلبی در آوردید به ما بگید وهابی . اجماع اهل سنت پیرو مکتب او هستند یعنی همه اهل سنت وهاب هستند مطمئن باشید ما همه اهل سنت وهابی هستیم/اما اگر می خواید تاریخچه حقیقی وهابیت را بدانید به بخش تاریخ وبلاگ بنده مراجعه کنید تا شبهاتی دیگر نباشد ... والسلام

 

 

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
جالبه حرف شما.
اتفاقا علمای خودتون هم این فریب خورده استعمار رو هم قبول ندارند.
سیاری از علمای اهل سنت به مبارزه با این شخص برخاستند و افکار وی را خرافی جلوه دادند.
شیخ محمد بن عبدالله النجدی مفتی حنبلی ها در مکه (سال ۱۲۹۵) در کتاب السحب الوابله درباره پدر محمد بن عبدالوهاب چنین می نویسد:
او پدر محمد صاحب دعوتی است که شعله های شرارت آن تمام عالم را فرا گرفت ، ولی بین پدر و پسر اختلاف بود ، با این که محمد بعد از مرگ پدرش دعوت خود را آشکار نمود اما برخی از اهل علم به من خبر داده اند که پدر محمد بر فرزندش غضبناک بو د؛ زیرا راضی نبود که او همانند پیشینیان و اقوامش مشغول به درس فقه شود و به زیرکی در مورد وی فهمیده بود که بدعت و انحرافی از او سر می زند ، لذا به مردم می گفت :به زودی از شرّی مشاهده می کنید ، و خداوند آنچه را که باید بشود مقدّر ساخت .
و نیز فرزندش سلیمان ، برادر شیخ محمد با دعوتش مخالف بود و کتاب خوبی را که از آیات و روایات استفاده کرد بود در ردّ او نوشت . زیرا او تنها آیات و روایات را قبول می کرد و به کلام مقدّمین و متاخّرین هیچ توجهی نمی کرد ، و تنها برای کلام تقی الدین ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم ارزش قائل بود ؛ زیرا کلام آن دو را نصی می دانست که هرگز تأویل نمی پذیرد ، و با کلام آن دو بر مردم حمله می کرد ، گرچه کلام آن دو بر خلاف آن چیزی باشد که فهمیده می شود .
شیخ سلیمان ردیه ای که بر ضد برادرش نوشته بود را (فصل الخطاب فی الرد علی محمد ببن عبدالوهاب) نام نهاد ، و خداوند او را از شرّ برادرش با آن هیبت ترسناکی که داشت و حتی افراد اجنبی را هم ترسانده بود ، سالم نگاه داشت .
او کسی بود که هر گاه شخصی با او به مخالفت بر می خاست یا در رد او کتابی می نوشت و قدرت نداشت او را آشکارا به قتل برساند ، شخصی را می فرستاد تا او را در رختخوابش به قتل برساند یا شبانه او را در بازار ترور کند ، چرا که او مخالفانش را تکفیر کرده و کشتن آنان را حلال می دانست .
گفته شده که دیوانه ای در شهری بود و عادت داشت که با هرکه روبرو می شد به صورش می کوبید گرچه با اسلحه باشد . محمد روزی به او شمشیری داده و دستور داد تا بر برادرش سلیمان که در مسجد تنها بود وارد شود ، او را داخل مسجد کرد و چون شیخ سلیمان آن دیوانه را دید از او ترسید . در آن هنگام او شمشیر را از دستش انداخت و شروع به صحبت کرد که ای سلیمان ! تو در امانی ، و ای کلام را تکرار نمود . و شکی نیست که این قصه از کرامات او به شمار می آید.
السحب الوابله علی ضرائح الحنابله صفحه ۲۷۵
حتی استاد این شخص که ابن تیمیه باشد مورد رد از نظر علمای خودتون هستند:
.1صدر الدین محمد بن عمر بن مکی شافعی (ت 716هج(
ایشان فقیه و مفتی و محدث اهل سنت و مشهور به ابن المراحل و ابن الوکیل و از امامان بزرگ شافعی به حساب می آید
ابن کثیر که شاگرد ابن تیمیه است درباره او(صدر الدین ..) می گوید :
او با شیخ تقی الدین ابن تیمیه عداوت و دشمنی داشت و با او در بسیاری از محافل و مجالس مناظره می کرد»(البدایة و النهایه ج 2 ص 2146
.2 نور الدین علی بن یعقوب بکری شافعی (ت 724 هج)
او که مفتی و امام اهل سنت بوده و ابن قاضی شهبه درباره او می گوید :
او مشغول به علم شده و فتوا و درس می داد ، و چون ابن تیمیه وارد مصر شد بر ضد او به پا خواست و آنچه را می گفت انکار کرده و او را آزار میداد » (طبقات الشافعیه ج 3 ص 127
3- کمال الدین محمد بن علی بن عبد الواحد زملکانی انصاری شافعی (727 هج (
ایشان که امام و مفتی و قاضی القضاة در شام بوده و ریاست مذهب شافعیه و تدریس و فتوا و مناظره به او رسیده از جمله کسانی است که کتابی در رد ابن تیمیه به نام « العمل المقبول فی زیارة الرسول »تالیف نموده است (طبقات الشافعیة الکبری ج 5 ص 106

 

موحد:

سلام.در جواب شما کتاب الکبریت الاحمر برای عبدالقادر گیلانی یک صوفی نه یک سنی ... همین برای شما بس که بیشتر تحقیق کنید.و لطفا دنبال سند صحیح باشید حتی اگر پاسخ دادن به آن 1 سال طول بکشه . من هم حاضرم حرف حق رو قبول کنم اما اینطوری با شما فقد به جدل می رسیم .. چون جواب اون 2 آیه الله رو هم ندادید... قرآن از نظر علمای ما سالم و کامله و علمای ما به آیه انا نحن نزلنا الذکر معتقدند... کتبی جهت مطالعه گذاشتم نمی گم همش کاملا درسته اما مطالب برای دانستن حقیقت کافیه

 

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
دوست عزیز وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بوده‌ و شیعه، مرجئه، جهیمیه، کرامیه، معتزله، قدریه، مشبهه و سالمیه را اهل بدعت و انحراف می­دانسته‌است.
«مختصری از زندگانی عبدالقادر گیلانی» ‎ (فارسی)‎. پایگاه حوزه. بازبینی‌شده در ۲۷ دی ۱۳۸۸ و تاریخ تصوف، ج 1، ص 168.
دوست عزیز اون همه من جواب دادم شما فقط بلدید از بحث فرار کنید.
اگر اهل بحث نیستید وارد بحث نشدید که اینگونه فرار کنید و تا آخر بایستید.
بنده هر سوالی بود جواب دادم و اشکال هاتونم که همگی غلط و ناشیانه است.
دوست عزیز بنده خیلی از کتاب های شما رو دیدم و حتی دارم اما جدی کاش دوستانه بحث کنید و به نتیجه برسیم.
من روزنه های هدایت رو در شما میبینم و مشخصه که عنادی ندارید و به خاطر محیط اینگونه افکاری رو انتخاب کردید.
خلاصه حاضر به مناظره هستم و ادامه بدیم