یکی از جدیترین مؤلفههای خوشبختی، آرامش است.اما بسیاری از مردم به جای اینکه آرامش را هدف خود قرار دهند، آسایش را ضروری دانسته و تمام همت و توان خود را در بهدست آوردن آن بسیج می کنند.
آنها معتقدند تا آسایشی نباشد آرامشی نخواهد بود. اگر به عمق این باور توجه کنیم متوجه خواهیم شد که این نگاه دچار اشکالات مبنایی است خصوصا آنجا که هیچکس با حداقلی آسایش مخالف نیست و بلکه آن را لازم میداند، اما آنجا که مقوله آسایش یک اصل میشود و تمام توان در آن مسیر خرج می شود یک انحراف اتفاق میافتد تا جایی که وقتی به خانه و ماشین و امکانات آسایشی دیگر دستیافتیم تازه متوجه میشویم چقدر به واسطه بهدست آوردن آنها از همسر و فرزندانمان دور شده و روابطمان خدشهدار و ناآرام شده است. به شکلی که مصداق «نزدیکهای دور و دورهای نزدیک- و مانند - فامیلهای غریبه و غریبههای فامیل» شدهایم.
نکته دیگر اینکه الزاما آسایش، آرامش نمیآورد چرا که سبک زندگیها نشان میدهد هرچه به سمت امکانات و مدرنیته رفتیم ناآرامی و ناهنجاریهای سنگینی چون طلاق بیشتر شد.
به علاوه اینکه به استناد قرآن [ما شما را در سختی خلق کردهایم] طبیعت ما در سختی رشد میکند نه در آسایش؛ یعنی سختی با روان ما سازگار است نه سستی و آسانی. لذا وقتی از علی(ع) پرسیدند شما نان جو میخورید پس چگونه در خیبر را بلند کردید؟ فرمودند: درختی که در کویر رشد میکند مقاومتر از درختی است که لب جوی آب است. بله، انسان هم اینطور است ؛ یعنی او با آسایش به آرامش نمیرسد بلکه با گذر از سختیها که از انجام مسئولیتهایش ایجاد میشود آرام میشود. مانند اینکه ما در ماه رمضان، افطار را لذیذتر از ناهار میدانیم؛ چرا که پس از یک محرومیت بوده و گذر از سختی انجام وظایف، باعث لذت بخش شدن افطار شده. و همچنین با وجود اینکه ما به خواب و استراحت نیاز داریم اما علم و تجربه ثابت کرده این سختی کار و تلاش است که باعث نشاط روحی میشود نه خواب. بدین خاطر است که انسان هر چه بیشتر میخوابد بههمریختهتر می شود. پس بهجای رفاه بیشتر باید سراغ تلاش بیشتر رفت خصوصا تلاش در مسیر اصلاح روابط و اخلاقیات.
همشهری دو - حجتالاسلام قاسم سوری