نام : محمد علی بلبلیان فرزند : علی متولد : 1349/02/10 در مهدیشهر تحصیلات : زیر دیپلم تاهل : مجرد یگان: سپاه مهدیشهر-تیپ12-گردان علی بن ابیطالب (ع) مدت حضور : 10ماه و 10روز مسئولیت : ارپی جی زن نوع عضویت : بسیج نوع شغل : محصل تاریخ شهادت : 1366/12/26 محل شهادت : شمالغرب ماووت عراق ارتفاعات گوجار عملیات : بیت المقدس3 محل دفن : مهدیشهرگلزارشهدا
بسم الله الرحمن الرحیم

بــرای‌ دیــدار از رزمـنـده‌ هـا به‌ جبهه‌ رفته‌ بودم‌ در هنگام‌ برگشت‌ محمدعـلی‌ هـمـراهـم‌ مـی‌ آمـد به‌ او گفتم‌ دنبالم نیا من ناراحت می شوم ؛ گفت : دوست‌ دارم‌ با شما باشم‌ و مقداری‌ با هم‌ صحبت‌ کنیم‌.

بــعــد از طی‌ مـسـافـتـی‌ جلوی‌ درب‌ پادگان‌ رسیدیم ؛ گفت : دیگر شاید مـرا نـبـیـنـیـد برایم‌ دعا کن‌. ذکر این‌ جملات‌ احساس‌ عجیبی‌ بمن‌ دست‌ داد... بعد از مدتی به آرزویش رسید .

(به‌ نقل‌ از حسین‌ کسائی‌ نژاد )

 
  کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی می خورند » . ( قرآن کریم )  ای گشایش بخش دلها [ی] پر غم و اندوه و ای پناه بخش هر ناکام بی کس و بی پناه ، بار دیگر به درگهت روی آورده ام. بار دیگر حیران و سرگردان به درب خانۀ تو آمده ام و نادم و پشیمان آمدم زیرا در طاعت که امر کردی کوتاهی نموده ام و سهل شمردم و به عصیان پرداختم و چنان که باید و شاید در طاعت تو قیام نکردم و از اینکه از گناهان و معصیت ها نهی می کردی و من باز هم در انجام آن اصرار می کردم و دیگر اینکه نعمت های بی شمارت را در اختیار من قرار دادی و من در شکر آن کوتاهی کردم . خوبی ام را می خواستی ولی به خود ظلم کردم و تو مرا صدا می زدی ولی من از تو دور می شدم و آ ن قدر رحمت و احسان تو زیاد است . بارالها، تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گنهکار که محبوب و پسندیده تر است قبول کردی . بارالها، بارها لبیک گفتم و در این مکان مقدس، در اینجایی که از هر نقطه به تو نزدیک تر است ، قدم نهادم ولی گویا خالصانه نبوده ام که نپذیرفتی . بارالها، سوگند به نام با جلالت که این بار خالصانه روی به سوی تو آورده ام؛ مرا بپذیر . یا الله و من ای خدا، بنده ضعیف و درمانده تو هستم  جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان خاص خود گشوده است پس جهاد لباس تقوی و زرهی محکم و بس مطمئن الهی است . برای همین است که من به اراده و عشق به اسلام و عشق به رهبر ، که سمبل اسلام است ، این راه را انتخاب کردم و کسی به زور یا اجبار مرا به جنگ نفرستاده است ، بلکه با عشق و ایمان قلبی خود که احساس می کردم این راه را انتخاب کردم و چون یقین داشتم که در حیاتم نتوانستم کمکی به اسلام کنم، پس شاید با شهادتم بتوانم خدمتی به اسلام کنم . ما خون خود را با خون ریخته شده و خون های جریان یافته در دشت نینوا پیوند خواهیم زد . در اینجا در محراب علی (ع) هست که کربلای حقیقی را با چشم خود هر روز می بینیم، پس بگذارید خونهایمان بریزد اما امت به آرزوی خود برسد . بگذارید در راه خدا کشته شویم اما قرآن صدمه ای نبیند . پس ای امت حزب الله، از شما می خواهم که راه شهیدان را ادامه دهید و پیرو ولایت فقیه باشید و به حرف های آنها گوش کنید . اسلام را همیشه یاری کنید و اگر خواستار شادی روح شهدا هستید، نگذارید که امام احساس تنهایی کند و شما ای دانش آموزان، سعی کنید که جبهه ها را فراموش نکنید و در سنگر مدرسه نیز درس هایتان را بخوانید تا مملکت خود را از وابستگی نجات دهید و همیشه در نمازهای جمعه و جماعت شرکت کنید و قدر همدیگر را بدانید و شما ای معلمین عزیز، سعی کنید همیشه دانش آموزانی چون سعیدی ، صفایی، ابوالمعالی ، مؤمنیان و... تحویل جامعه دهید، چون سرنوشت دانش آموزان دست شماست. شما باید بدانید که فکر دانش آموزان همچون زمینی است که هر چیز در آن بکاری همان درمی آید. امام جان، بدان که ما حاضریم حتی خاک
شویم، اما تو به آرزوی نهایی خود برسی و این جنایتکاران نابود شوند و زبون گردند و منافقان بمیرند و رسوا گردند و نیز از مادران گرامی می خواهم که مانع رفتن فرزندانشان به جبهه نشوند، زیرا من به خدا قسم می خورم که جبهه کلاس خودسازی است و من این را به طور کامل دیده ام چرا که به قول برادر شهید علی حیدری پور این جبهه نیست که به ما احتیاج دارد، بلکه ما هستیم که به جبهه احتیاج داریم و نیز از امت شهیدپرور می خواهم که جنگ را فراموش نکنند. این نعمت رفتن به جبهه را از دست ندهند. و حال سخنی با پدر و مادر عزیزم دارم : پدر ومادر عزیزم ، می دانم که در این دورانی که با شما بودم، فرزند خوبی برای شما نبودم و شما را همیشه [ به] رنج و سختی می کشیدم .باری، همین است که از شما عاجزانه می خواهم که مرا ببخشید و از من خشنود شوید، زیرا خشنودی پدر و مادر قبل از خشنودی خداست . و نیز شما ای پدر عزیزم ، از شما عذر می خواهم که در این دور ان نتوانستم آن همه زحماتی [ را] که برایم کشیدی جبران کنم و نیز بدانید که از اولین روزی که خدا مرا به شما داد به عنوان امانت بوده و باید این امانت را صحیح و سالم به او برگردانید و نیز طبق آیه قرآن انسان باید دیر یا زود از این دنیا برود . چه خوب است که این مرگ شهادت در راه خدا باشد و حال سخنی با مادر عزیزم : مادر جان، می دانم که از دست دادن فرزند مشکل است ولی چه کنم که در این زمان اسلام در خطر است و من براساس حکم شرعی به جبهه رفتم و نیز از خدا خواستم که مرگ مرا شهادت در راهش قرار بدهد . پس از تو می خواهم که در شهادتم زیاد گریه نکنی و اگر می خواهی گریه کنی به یاد امام حسین (ع) گریه کن که در صحرای کربلا مظلومانه شهید شد و به یاد شهیدان دیگری که جنازه ندارند . مادر جان ، بدان که من فرزند خوبی برای تو نبودم و آن همه زحماتی که خارج از ذهن آدم است برایم کشیدی و من قدر آن همه زحمت را ندانستم . پس از تو می خواهم که برای آمرزیدن گناهانم در نزد خدا برایم دعا کنید و نیز از برادران و خواهرانم می خواهم که کاری کنند که رضای خدا در آن باشد و در پایان از همه امت حزب الله می خواهم اگر حقی بر گردنم دارند، مرا ببخشند و نیز از کلیه دوستان و دانش آموزان و معلمین عزیزم می خواهم اگر بدی از من دیدند، به بزرگواریشان مرا ببخشند.  « والسلام »  محمدعلی بلبلیان  بنده گناهکار خدا  66/ 7/ 15  خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ( عج) خمینی را نگه دار. منتظری نستوه ، قائم مقام رهبری، محافظت بفرما.