پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از نشانه های راستی و درستی هر دین و مسلکی و مذهبی اخلاق و رفتار و کردار سران و اصحاب آنان هستند که در زمان حیات رییس مکتب و مذهب در کنار آنان با هم تعامل دارند و برخی هم بعد از آنان همچنان حال و هوای آن زمان را دارند.

در هر مسلکی پیروان آن مسلک نگاهشان به اعمال و رفتار رییس و مرشد خود است تا ببینند او چه میگوید و چه عملی انجام میدهد و چگونه برخورد میکند، تا آنان هم به همان روش و منش با دیگران معامله رفتاری نمایند.

در مکاتیب الهی بدلیل منشاء وحیانی و الهی که دارند اخلاق و حسنات و خیرات و مبرات روح حاکم بر جامعه ادیان الهی است و سران این مکاتب پیامبرانی الهی هستند که برای هدایت بشر از ظلمات به سوی نور و از گمراهی و ضلالت به هدایت و سعادت تلاش میکنند اما در مقابل مکاتب غیر الهی نه تنها به سمت هدایت و سعادت گام برنمی دارند بلکه هرچه به پیش میروند به ضلالت و گمراهی بیشتری فرو می روند.

بهائیت، فرقه ای است که همواره سعی دارد خود را در ردیف ادیان الهی جای دهد؛ ولی تناقض های گفتاری و کرداری سران این فرقه، بهترین گواه بر غیر الهی بودن آن است.

در زمان عباس افندی در عکا و حیفا حدود پنجاه خانوار بهایی زندگی میکردند که همگی ایرانیان مهاجر بودند و به دو دسته تقسیم میشدند : دسته اول پیروان عبدالبهاء بودند که خود را ثابتین میخواندند و دسته دوم که پیروان محمدعلی افندی بودند که خود را موحد می خواندند و مابین این دو دسته آنقدر کدورت و نفاق بود که ثابتین دسته دوم را ناقضین میخواندند.

منشا این نوع برخورد دو گروه بهایی همچنان که اشاره شد از برخورد سران این فرقه با هم ناشی می شد، عبدالبهاء در تمامی مجامع احبا به نقل گزارش صدماتی که از برادرش محمد علی افندی به او رسیده بود، می پرداخت و در اثر این اقوال تخم نفرت و کینه را در دل بهاییان ثابت می نشاند و آنان را از ناقضین دور میراند و بر حذر می داشت. او همیشه این سخن را بر لب داشت: محالست کسی از احبای ثابت با ناقضین ملاقات بکند و از صراط امر منحرف نشود. [۱]

اهل بها چنان از ارتباط با محمدعلی افندی و پیروانش ترسانیده شده بودند که همواره عبدالبهاء این ارتباط را تعبیر به سَم کرده،می‏ گفت: هر چند مزاج آدمی در کمال صحت و عین سلامت باشد ولی چون سَم استعمال کند هلاک گردد و اگر نه مریض شود همچنین است انفاس خبیثه‏ ی ناقضین، اگر ایمان را نبرد انسان را مخمود خواهد کرد .

مرحوم صبحی در کتاب خود نقل می کند که چنان رفتار پیروان عبدالبهاء با ناقضین زننده و منزجر کننده بود که از هیچ نوع اساعه ادب و بی حرمتی فروگذار نبودند.او میگوید روزی جمعی از ثابتین در صحرا با محمد علی افندی روبرو شدند،همه به سمت او رفته بنای بی حرمتی گذاشتند،حتی کار به جایی رسید که دست به او دراز کرده و فحاشی نمودند و محمدعلی که از دست آنان عاجز بود فقط فریاد میزد: آیا این است تربیت جمال مبارک (بهاء)؟.

یکی از نکات مهم زندگانی بهاء و عبدالبهاء که باید مورد توجه همگان قرار بگیرد نفاق این دو نفر است چنانچه صبحی و دیگران از مبلغین سرشناس بهایی بار ها در کتب خود اشاره کرده اند که اینان تا زمانی که زنده بودند و در عکا و حیفا اقامت داشتند به روش و اعتقاد مسلمانان زندگی می کردند و در تمام مراسمات مذهبی همچون یک مسلمان در مجامع حاضر می شدند.

اما مهمتر این بود که این دو نفر افراد بهایی حاضر در محضرشان را هم از ابراز بهایی بودنشان منع می کردند اما با پیروان سایر بلاد چنان نامه پراکنی و سخنوری می کردند که گویی هم خود و هم پیروان حاضر در محضرشان شب و روز در حال مناجات و عبادت به کیفیت بهایی هستند.

مرحوم صبحی در این باره نقل میکند : روزی با روحی افندی نوه ‏ی عبدالبهاء در خصوص بهائیان آن حدود گفتگو می‏ کردیم؛ من گفتم عجبا ما در طهران گمان می‏ بردیم که بهائیان عکا و حیفا چون شب و روز در محضر مبارکند و بلا واسطه از زبان حق استماع پند و نصیحت می‏کنند جامع تر و کامل تر از دیگرانند و حال آن که ضعف ایمان و اعتقاد ایشان و نقص عواطف و احساساتشان بر هر کسی معلوم است. روحی می‏ گفت بلی چنین است که می‏ گوئی یک شخص دیگر هم این ایراد را گرفت و حضرت خانم (همشیره عبدالبهاء) جواب دندان شکنی به او دادند. یعنی فرمودند چراغ همیشه پای خودش تاریک است. [۲]

چنان که گفتیم بهاء و عبدش مادامی که زنده بودند به نفاق خود را مسلمان نشان می دادند و در مجامع مسلمانان حضوری فعال داشتند،صبحی نقل میکند شب جشن مولد النبی (ص) در طبریا به دعوت مفتی در آنجا حاضر شدیم و بعد از قرائت قرآن شخصی مدح نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کرد و و وقتی به نام حضرت رسید غلغله ای عجیب در جمعیت افتاد و همه صلوات خاصی را در حالی که ایستادند می خواندند و من در این اوضاع متوجه عبدالبهاء بودم که ببینم چه میکند تا عمل او برایم حجت باشد،دیدم او نیز چون یکی از مسلمین معتقد و مخلصین رسول اکرم در حال وقار ایستاده و همچنان درود می‏فرستد. [۳]

 

مرحوم فضل الله مهتدی که از مبلغان سرشناس بهایی بود در ضمن همین مجالست با عبدالبهاء و حضور در مجالس مسلمین به نکته ظریفی پی میبرد که اعترافی زیبا از او در تاریخ بهاییت ثبت میشود.

او درباره گمراهی و غفلتی که سران بهاییت به پیروان خود تحمیل کرده اند  چنین میگوید : من درباره ادیان الهی و بخصوص اسلام تماما آنچه از بهاء و عبدالبهاء شنیده بودم تصور می کردم اما بعد از آن که با بعضی بزرگان مصر آشنا شدم و کتب اهل تحقیق را خواندم و عقائد متفکرین غرب را راجع به دیانت مقدس اسلام و مقام رسول اکرم علیه ‏السلام دریافتم و فی الجمله بوئی از معارف اسلام به مشامم رسید.

دانستم که ما چون تنها به قاضی رفتیم ازین جهت راضی برگشتیم و تمام افکار قبلی من و فعلی رفقایم تماما از بیخبری است. مسلمین بالاخص جماعت شیعه تنها مردمی هستند که در آراء و اقوال دینیه اتکاء به عقل و وحی دارند و قرآن مجید یگانه کتب آسمانیست که در آن جمیع خلق را به تعقل و تفکر و تفقه دعوت و دلالت می‏کند و راه سعادت را می‏نماید.  [۴]

 

 

 

پی نوشت :

۱.خاطرات سقوط و انحطاط فضل الله صبحی مهتدی صفحه ۲۱۲
۲.همان صفحه ۲۱۵
۳.همان صفحه ۲۲۵
۴.همان صفحه ۲۲۶

 


منبع : پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب