تندرست نیوز؛پدرم – سعید – معلم بود اما به موادمخدر اعتیاد داشت. شب حادثه برای خرید مواد بیرون رفت. نیمه شب بود که مادرم من را بیدار کرد و گفت پدرت هنوز نیامده است. نگرانش نشدم و گفتم حتما تا صبح برمی گردد. وقتی صبح بیدار شدم و دیدم نیست به فامیل خبر دادم و چند نفری برای جست وجو بیرون رفتیم و جسد پدرم را ته دره ای پیدا کردیم.




مدتی بعد وقتی پلیس کشف کرد پدرم در پی رابطه هوشنگ با مادرم به قتل رسیده و عامل قتل هوشنگ است، تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است. من از مادرم هیچ شکایتی ندارم اما از هوشنگ شکایت دارم و می خواهم او قصاص شود. 

سال 85 بود که با نسرین آشنا شدم. من گیم نت داشتم و دو پسر نسرین که آن موقع خیلی کوچک بودند به مغازه من می آمدند. چندباری نسرین آمد تا بچه هایش را ببرد و این طور بود که با هم آشنا شدیم. یک روز با من تماس گرفت و گفت بچه هایش نیستند و از من خواست به خانه اش بروم. اولین بار بود که با او رابطه ای جدی برقرار می کردم. از آن به بعد رابطه ما خیلی جدی تر شد. 

شب ها که بچه ها خواب بودند با من تماس می گرفت و با هم به پشت بام می رفتیم و رابطه برقرار می کردیم.
تا اینکه شب حادثه دوباره با من تماس گرفت و خواست به پشت بام بروم. وقتی رسیدم تلفن همراه نسرین زنگ خورد و او با مردی صحبت کرد. من خیلی عصبانی شدم و با نسرین دعوا کردم یکدفعه مردی به پشت بام آمد و من توانستم خیلی سریع خودم را مخفی کنم و نسرین با آن مرد پایین رفت چند دقیقه بعد دوباره بالا آمد و تازه آن موقع بود که متوجه شدم نسرین شوهر دارد و این موضوع را از من مخفی کرده است. خیلی ناراحت شدم و دوباره با نسرین جروبحث کردم. 

شوهر نسرین دوباره به پشت بام آمد و من خودم را مخفی کردم. این بار نسرین نرفت و از من خواست کمکش کنم تا از عذابی که در زندگی می کشد راحت شود.
شوهر نسرین من را دید و ما باهم درگیر شدیم. من آن مرد را زدم و به زمین انداختم. نسرین با چادرش روی دهان او را پوشاند و بعد من خفه اش کردم. جسد را به طبقه پایین بردیم که از خانه دورش کنیم. قرار بود آن را با ماشین مقتول منتقل کنیم. 

ماشین با سیم روشن می شد. نسرین به خانه رفت و آن سیم را از پسرش که منکر اطلاع از رابطه من و مادرش می شود گرفت و بعد با هم جسد را به ماشین منتقل کردیم و به سمت دره رفتیم و آنجا انداختیم.

آن قدر آلوده این رابطه شده بودم که دیگر نمی توانستم خودم را بیرون بکشم. نسرین کاری کرده بود که نتوانم رهایش کنم و به هیچ زنی به جز او فکر نمی کردم.