برادری

مقدمه

قال الله الحکیم : (انما المؤ منون اخوه به حقیقت همه مؤ منین با یکدیگر برادر هستند)[۱۲۷]

قال الباقر علیه السلام : (علیک باخوان الصدق فانهم عده عند الرخا و جنه عند البلاء : بر توست که برادران راستگو بگیری که هنگام بیچاره گی ذخیره و در موقع بلاء سپرند[۱۲۸]

شرح کوتاه :

برادری و رفاقت در هر زمان برای اهلش عزیز و لازم است . خداوند نعمتی بر بنده بمثل توفیق درک و صحبت دوستان دینی نداده است .

آیا نمی‌بینید که خداوند اول کرامتی که به انبیاء هنگام بعثتشان داد ، دوست و برادر و ولی بوده است ، و این دلیل بزرگی است که بعد از معرفت خدا و رسول ، نعمتی شیرین تر و پاک تر از برادری در راه خدا و رفیق صالح نبوده است .

از دوستی و اخوت با کسانی که بخاطر طمع یا خوردن و یا مقصدی دنیائی دارند باید پرهیز کرد و برادر دینی کم با معرفت بهتر از زیاد بدون معرفت می‌باشد[۱۲۹]

=جن برادر انس

امام باقر علیه السلام فرمود : جماعتی از مسلمین به سفری رفتند و راه را گم کردند تا بسیار تشنه شدند .

(از جاده به کناری رفتند) و کفن پوشیدند و خود را به ریشه‌های درختان (مرطوب ) چسبانیدند .

پیرمردی سفید پوشی نزد آنها آمد و گفت : برخیزید ، باکی بر شما نیست ، این آب است . آنها برخاستند و آشامیدند و سیر آب گشتند .

گفتند : ای پیرمرد خدا ترا رحمت کند تو کیستی ؟ گفت : من از طایفه جنی هستم که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند . از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که مؤ من برادر مؤ من ، و چشم و راهنمای اوست ، شما نباید با بودن من از تشنگی از بین بروید .[۱۳۰]

صفت برادران

(محمد بن عجلان ) گوید : خدمت امام صادق علیه السلام بودم که مردی آمد و سلام کرد . حضرت از او پرسید : حال برادرانت که از آنها جدا شدی چطور بود ؟ او ستایش نیکو و مدح بسیار نمود . امام فرمود : ثروتمندان فقراء را عیادت می‌کنند ؟ گفتم : خیلی کم . فرمود : دیدار و احوالپرسی ثروتمندان از فقراء چگونه است ؟ عرض کردم : اندک .

فرمود : دستگیری توانگران از بینوایان چگونه است ؟ عرض کردم : شما اخلاق و صفاتی را ذکر می‌کنید در میان مردم ما کمیاب است ، فرمود : چگونه اینان خود را شیعه می‌دانند (که نسبت برادری میان پولداران با فقراء وجود ندارد) .[۱۳۱]

بر درب خانه برادر

امام باقر علیه السلام فرمود : یکی از فرشتگان از درب خانه‌ای عبور می‌کرد ، مردی را دید که درب آن خانه ایستاده است . از وی پرسش نمود : چرا در این جا ایستاده‌ای ؟ آن شخص گفت : در این خانه برادری دارم می‌خواهم سلام کنم .

فرشته سؤ ال کرد : آیا از خویشاوندان تو است یا آنکه به وی نیازمندی و می‌خواهی عرض حاجت کنی ؟ گفت : هیچ یک از اینها نیست ، جز آنکه بین ما حرمت برادری اسلامی است ، و تازه کردن عهد و سلام کردن من بروی در راه خشنودی خداست .

فرشته گفت : من فرستاده خدایم به سوی تو؛ خدایت درود می‌فرستد و می‌فرماید :

ای بنده من تو به دیدار من آمدی و مرا اراده کردی ، اینک به پاداش حفظ حقوق برادری و نگاه داشتن حرمت برادری اسلامی ، بهشت را بر تو واجب نمودم ، و از خشم و آتش خود ترا دور ساختم .[۱۳۲]

فرماندار

مردی از اهل ری گفت : یکی از نویسندگان (یحیی بن خالد) فرماندار شهر شد . مقداری مالیات بدهکار بودم که اگر می‌گفتند فقیر می‌شدم . هنگامی که او فرماندار شد ترسیدم . مرا بخواهد و مالیات از من بگیرد . بعضی از دوستان گفتند : او پیرو امامان است ؛ لکن هراس داشتم شیعه نباشد و مرا به زندان بیاندازد .

به قصد انجام حج ، خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم ، از حال خویش شکایت کردم و جریان را گفتم . امام نامه‌ای برای فرماندار نوشت به این مضمون (بسم الله الرحمن الرحیم )

بدان که خداوند را زیر عرش سایه رحمتی است که جا نمی‌گیرد در آن سایه مگر کسی که نیکی و احسان به برادر دینی خویش کند و او را از اندوه برهاند و وسائل شادمانیش را فراهم کند ، اینک آورنده نامه از برادران تو است و السلام . )

چون از مسافرت حج بازگشتم ، شبی به منزل فرماندار رفتم و به دربان او گفتم بگو شخصی از طرف امام کاظم علیه السلام پیامی برای شما آورده است .

همین که به او خبر دادند با پای برهنه از خوشحالی تا در خانه آمد درب را باز کرد و مرا در آغوش گرفت و شروع به بوسیدن نمود و مکرر پیشانیم را می‌بوسید و از حال امام می‌پرسید .

هر چه پول و پوشاک داشت با من تقسیم کرد ، و هر مالی که قابل قسمت نبود معادل نصف آن پول می‌داد؛ بعد از هر تقسیم می‌گفت : آیا مسرورت کردم ؟ می‌گفتم : به خدا سوگند زیاد خوشحال شدم . دفتر مطالبات را گرفت و آنچه به نام من بود محو کرد ، و نوشته‌ای داد که در آن گواهی کرده بود که از من مالیات نگیرند .

از خدمتش مرخص شدم و با خود گفتم : این مرد بسیار به من نیکی کرد ، هرگز قدرت جبران آن را ندارم ، بهتر آن است که حجی بگزارم و در موسم حج برایش دعا کنم و به امام نیکی او را شرح دهم .

آن سال به مکه رفتم و خدمت امام رسیدم و شرح حال او را عرض کردم . پیوسته صورت آن جناب از شادمانی افروخته می‌شد . گفتم : مگر کارهای او شما را مسرور کرده است ؟ فرمود : آری به خدا قسم کارهایش مرا شاد نمود ، او خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤ منین را شاد نموده است . )[۱۳۳]

علی علیه السلام برادر پیامبر صلی الله علیه و آله

یکی از کارها بسیار مهمی که پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از پنج یا هشت ماه به مدینه آمدند انجام دادند آن بود که عقد برادری میان مهاجر و انصار منعقد کردند .

(عبدالله بن عباس ) گفت : چون آیه (انما المؤ منون اخوه : همانا مؤ منان با یکدیگر برادرند . )

نازل شد رسول خدا بین جمیع مسلمانان برادری را به عنوان یک اصل برقرار کردند ، و هر دو نفر را با یکدیگر برادر نمودند .

ابابکر را با عمر ، عثمان را با عبدالرحمان و . . . برادر نمودند ، به مقدار مقام و مرتبه و تناسب افراد بین آنها برادری را تعیین کردند .

(امیرالمؤ منین علیه السلام بر روی خاک دراز کشیده بودند ، پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند نزدش و فرمودند : یا ابا تراب بپاخیز ، که ترا با کسی برادری ندارم والله که ترا برای خود ذخیره کردم . )[۱۳۴]