اسامی قرآنی صحابه





از میان صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم تنها نام «زید» در قرآن آمده است: (… فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها…)؛ "پس چون زید از آن(زن) کام برگرفت(و او را ترک گفت) وی را به نکاح تو درآوردیم ".



زید بن حارثه در قرآن



زید بن حارثه فرزندخوانده رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است. شیخ طبرسی و دیگر مفسران معتقدند «ادعیاء» (جمع «دعی» یعنی فرزندخوانده یا پسرخوانده) در آیه ۴ سوره احزاب ،درباره زید بن حادثه است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم پیش از بعثت او را که اسیر بود، در بازار عکاظ خرید و پس از بعثت او را به اسلام دعوت کرد؛ و زید نیز اسلام را پذیرفت. جد زید و برخی از بستگان وی برای آزادی او به مکه آمدند؛ ولی زید از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم جدا نشد و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم او را به فرزندی پذیرفت؛ لذا او را زید بن محمد می‌خواندند.
او سپس با زینب دخترعمه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ازدواج کرد. بعدها آن دو به علت ناسازگاری از هم جدا شدند. پس از جدایی زینب از زید، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای تعلیم احکام دین و درهم شکستن سنت جاهلی که همسر پسرخوانده را همانند همسر پسر می‌دانستند، با زینب ازدواج کرد، و آیه ۳۷ سوره احزاب (متضمن نام زید) در این باره نازل شد.

پانویس

[ویرایش]
 
۱. سوره احزاب/۳۳، آیه۳۷.    .
۲. سوره احزاب/۳۳، آیه۴.    .
۳. سوره احزاب/۳۳، آیه۳۷.    .
۴. سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۷۲.    
۵. خزائلی، محمد، اعلام القرآن، ص۳۳۳-۳۳۷.


منبع








زید بن حارثه کیست؟
پاسخ اجمالی
زید بن حارثه در سنین کودکى به همراه مادرش(سعدى بنت ثعلبة بن عبد عامر)، براى دیدار بستگانش به سوى قبیله ثعلبه بن عامر مى‏رفتند که قبیله بنى قین، آنها را مورد هجوم و غارت قرار دادند و زید به اسارت راه‌زنان درآمد. راه‌زنان پس از به اسارت در آوردن زید او را به بازار عکاظ مکه بردند و به عنوان برده فروختند.
حکیم بن حزام، زید را خریدارى کرد و براى خدمت‌گزارى در اختیار خدیجه(س) همسر رسول خدا(ص) قرار داد و خدیجه پس از ازدواج با پیامبر اسلام او را به رسول خدا هدیه کرد و
 زید همنشینى و خدمت‌گزارى پیامبر اسلام(ص) را عهده‌دار شد.
وقتى پیامبر(ص) از مکه براى یک سفر تبلیغى به طائف رفت، زید که از کودکی به سن نوجوانى رسیده بود به عنوان محافظ همراه آن‌حضرت بود و آن‌گاه که دشمنان رسول گرامى اسلام را مورد حمله قرار دادند، او خود را مانند سپر قرار داده بود، سنگ‌ها به بدن او مى‏خورد و او از وجود نازنین پیامبر(ص) دفاع مى‏کرد.
زید نوجوان به رسول خدا (ص) انس و علاقه زیادى پیدا کرده بود، به همین دلیل وقتى پدر و عمویش براى یافتن و بردن او به مکه آمدند، نزد ابوطالب رفتند تا فرزند خود را که در خدمت رسول خدا بود تحویل بگیرند. پیامبر(ص) هم او را آزاد گذاشت تا چنانچه خود بخواهد همراه پدر و عمویش به خانواده خود ملحق شود. اما با کمال تعجب مشاهده کردند زید حاضر نیست از کنار پیامبر(ص) جدا شود! پدر زید گفت: واى به حال تو، بردگى را بر آزادى ترجیح مى‌‏دهى؟ و حاضر نیستى به خانواده خود بازگردى؟
زید گفت: همین‌طور است، آنچه من از این شخص دیده‌‏ام بر همه چیز ترجیح دارد و به هیچ شکلى حاضر نیستم از حضور پیامبر اسلام (ص) دست بردارم.
ارتباط و محبوبیت زید نزد پیامبر(ص) آن‌قدر قوى و صمیمى شد که او را زید فرزند محمد(ص) مى‌‏نامیدند، این‌جا بود که آیه قرآن نازل شد: «پسرخواندگان را به نام پدرشان بخوانید که در نزد خدا منصفانه‏تر است».[1]
زید سومین مسلمان صدر اسلام است. وی خدمات بسیاری در گسترش اسلام به پیامبر کرد. آن‌گاه که مسلمانان به خاطر نداشتن امنیت از مکه به مدینه هجرت کردند، او نیز به
مدینه آمد و در هر نوبتى که اسلام و کشور مسلمانان مورد هجوم دشمن واقع مى‏‌شد و پیامبر اسلام ناچار مى‏‌شد دفاع انجام دهد، زید هم در هر جبهه‏اى براى حمایت از پیامبر
(ص) شرکت مى‏‌ کرد. او در جنگ‌های زیادی؛ مانند جنگ خندق، موته، جموم، قرده، وادی القری و... شرکت داشت و در چند مورد هم فرمانده سپاه اسلام بود.[2]
ایمان و شجاعت زید تا آن‌جا بلند و شکوه‌مند گردیده بود که از یاران بزرگ و ممتاز رسول خدا شد، و نسبت به سایر رجال اسلام و صحابه آن‌حضرت خصوصیات منحصر به فردی داشت. زید کسی است که غیر از نام برخی پیامبران و پیامبر اسلام(ص)، از میان یاران و صحابه پیامبر تنها نام او در قرآن کریم[3] آمده، زید است.[4] زمانی که رسول خدا در جنگ بنی المصطلق(جنگ مریسیع) شرکت نمود، زید بن حارثه را به جانشینى خود و حکومت بر مدینه قرار داد.
سرانجام زید بن حارثه این مجاهد بزرگ در جنگ موته که فرماندهى ارتش اسلام را نیز بر عهده داشت -جمادى الاول سال هشتم هجرت- به شهادت رسید و مزد سال‌ها مجاهدت و فداکاری خود را در راه اسلام گرفت.[5]
 

[1]. احزاب، 5. «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّه ...».
[3]. اگرچه آنچه را که قرآن در باره ایشان می‌گوید به نوعی جنبه توبیخ دارد، اما این توبیخ به حدی نیست که از جایگاه و شخصیت ایشان بکاهد.
[4]. همان، 37. «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی‏ فی‏ نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً»؛ و تو، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نیز نعمتش داده بودى، گفتى: زنت را براى خود نگه‏دار و از خداى بترس. در حالى که در دل خود آنچه را خدا آشکار ساخت مخفى داشته بودى و از مردم مى‏ترسیدى، حال آنکه خدا از هر کس دیگر سزاوارتر بود که از او بترسى. پس چون زید از او حاجت خویش بگزارد، به همسرى تواش درآوردیم تا مؤمنان را در زناشویى با زنان فرزند خواندگان خود، اگر حاجت خویش از او بگزارده باشند، منعى نباشد. و حکم خداوند شدنى است.
[5]. ر. ک: ابن الأثیر، عزالدین ابو الحسن على بن محمدالجزرى، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 2، ص129-132، بیروت، دارالفکر، 1409ق، 1989م؛ أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق، على محمد البجاوى، ج 2، ص 542- 547، دارالجیل، بیروت، 1412ق، 1992م.